🌸🍃🌸🍃 خدا چلچراغي‌ از آسمان‌ آويخته‌ است‌ گفتند: چهل‌ شب‌ حياط‌ خانه‌ات‌ را آب‌ و جارو كن. شب‌ چهلمين، خضر خواهد آمد. چهل‌ سال‌ خانه‌ام‌ را رُفتم‌ و روييدم‌ و خضر نيامد. زيرا فراموش‌ كرده‌ بودم‌ حياط‌ خلوت‌ دلم‌ را جارو كنم. گفتند: چله‌نشيني‌ كن. چهل‌ شب‌ خودت‌ باش‌ و خدا و خلوت. شب‌ چهلمين‌ بر بام‌ آسمان‌ برخواهي‌ رفت ؛ و من‌ چهل‌ سال‌ از چله‌ بزرگ‌ زمستان‌ تا چله‌ كوچک تابستان‌ را به‌ چله‌ نشستم، اما هرگز بلندي‌ را بوي‌ نبردم. زيرا از ياد برده‌ بودم‌ كه‌ خودم‌ را به‌ چهلستون‌ دنيا زنجير كرده‌ام. گفتند: دلت‌ پرنيان‌ بهشتي‌ است. خدا عشق‌ را در آن‌ پيچيده‌ است. پرنيان‌ دلت‌ را واكن‌ تا بوي‌ بهشت‌ در زمين‌ پراكنده‌ شود. چنين‌ كردم، بوي‌ نفرت‌ عالم‌ را گرفت؛ و تازه‌ دانستم‌ بي‌آن‌ كه‌ باخبر باشم، شيطان‌ از دلم‌ چهل‌ تكه‌اي‌ براي‌ خودش‌ دوخته‌ است. به‌ اينجا كه‌ مي‌رسم، نااميد مي‌شوم، آن‌قدر كه‌ مي‌خواهم‌ همه سرازيري‌ جهنم‌ را يكريز بدوم. اما فرشته‌اي‌ دستم‌ را مي‌گيرد و مي‌گويد: هنوز فرصت‌ هست، به‌ آسمان‌ نگاه‌ كن. خدا چلچراغي‌ از آسمان‌ آويخته‌ است‌ كه‌ هر چراغش‌ دلي‌ است. دلت‌ را روشن‌ كن تا چلچراغ‌ خدا را بيفروزي. فرشته‌ شمعي‌ به‌ من‌ مي‌دهد و مي‌رود. راستي‌ امشب‌ به‌ آسمان‌ نگاه‌ كن، ببين‌ چقدر دل‌ در چلچراغ‌ خدا روشن‌ است... @DastaneRastan