🌸🍃🌸🍃 ✍سالها از پی هم رفتند و آمدند. حضرت نوح(ع) لحظه ای از تبلیغ دین خدا و انذار قوم خود دست بر نداشت. او بارها و بارها و بارها به میان قوم خود رفت و با دلایلی محکم ایشان را به سوی خداوند دعوت کرد. اما هر بار چیزی جز تحقیر و تمسخر و تهمت نصیبش نشد. هر بار که دلایل بیشتری برای اثبات وجود خدا و ناتوانی بت های ساخته شده از سنگ و چوب می آورد، یا به او میخندیدند و یا او را جن زده و دیوانه خطاب می کردند. 🥻رفته رفته اما سخنان نوح(ع) بر دل و جان عده ای از فرودستان نشست و به خدای یگانه ایمان آوردند، چرا که ایشان را همچون اشراف نه حکومتی بود و نه زر و سیمی ، تا نگران از دست دادنش باشند. هنوز زرق و برق لباس های زر بافت و صدای سکه های طلا چشم و گوششان را کور و کر نساخته بود تا نتوانند حق را ببینند و بانگ بلندش را بشنوند. 🔮این مسئله اشراف را نگران کرد. هرچند که نوح(ع) بارها به ایشان تذکر داده بود که نه سودای حکومت دارد و نه از ایشان پاداشی می خواهد. او بارها گفته بود که پاداشش را از خدای خود میگیرد و هیچ انتظار و خواسته ای از ایشان ندارد. اما بازهم گرویدن عده ای هرچند محدود به او، باعث می شد که اشراف حکومت خود را در خطر ببینند. سیصد سال به این منوال گذشت، شيعيان نوح(ع) یقين کردند که عذاب در زمان او نازل خواهد شد و فرج اهل توحيد و شيعيان نزدیک است. در آن دوران بود که زمانه بر شيعيان بسيار شدید شد و زندگي در جامعه ی فاسد و مشرک و فاسق دشوار، چرا که شيعيان اندک بودند و از سوی مردم و حاکمیت به شدت تحت فشار مالی، محاصره ی اقتصادی و زندان و شکنجه های شدید جسمی بودند. روزی عاملان دولت طاغوت نوح را چنان مجروح کردند که خون از سر و صورتش ميریخت و سه روز بيهوش بود. ❇️اینگونه بود که پیامبر از هدایت مردم نااميد شد و تصميم گرفت که آنان را نفرین کند، زیرا جباران و مشرکان هدایت را بسيار سخت کرده بودند و زمين را فساد و ظلم برداشته بود. 🤲پس نوح(ع)در هنگام نماز صبح دست به دعا برداشت که قوم را نفرین کند، اما ناگاه فوجی عظيم از ملائک بر او نازل شدند و گفتند ای نوح(ع)، تا به حال بر آدميان عذابی اینچنین نازل نشده است و این اولين عذاب است، بيا و درگذر! 📿قلب رئوف پیامبر به درد آمد و فرمود به آنان مهلت دادم، مهلتی که نسلی دیگر به طول انجامید. 📚منابع: بیگدلی، عروج مشرقی،ص316.صدوق قمی،کمال الدین و تمام النعمه، ج1،ص133 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•