داستانهای آموزنده
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 📝
#
حکایاتسعدیبهقلم
"
#ســادهوروان
" 📚 باب اول : در سیرت پادشاهان
🌺
#حکایت_۵
✍سرهنگى پسرى داشت كه در كاخ برادر سلطان مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، ديدن هوش و عقل نيرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش ديده مى شود. 🔸
بالاى سرش ز هوشمندى 🔹مى تافت ستاره بلندى
🔸اين پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زيرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:
توانگرى به هنر است نه به مال و بزرگى به عقل است نه به سن و سال.
مقام او در نزد شاه موجب شد، آشنايان و اطرافيان نسبت به او حسادت ورزند و او را به خيانتكارى تهمت زدند و در كشتن او تلاش بى فايده نمودند. 🔹چرا که :
"آنجا كه يار، مهربان است، سخن چينى دشمن چه اثرى دارد؟"
شاه از آن پسر پرسيد : چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟ او در پاسخ گفت :
زيرا من در سايه دولت شما همه را خشنود كرده ام مگر حسودان را كه راضى نمى شوند مگر اينكه نعمتى كه در من است نابود گردد.
🔸توانم آن كه نيازارم اندرون كسى 🔹حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است 🔸بمير تا برهى اى حسود، كين رنجى است 🔹كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رَست 🔸شوربختان به آرزو خواهند 🔹مُقبلان را زوال نعمت و جاه 🔸گر نبيند به روز، شب پره چشم 🔹چشمه ی آفتاب را چه گناه ؟ (۱) 🔸راست خواهى هزار چشمِ چنان 🔹كور، بهتر كه آفتاب سياه
#
باباول_حکایت۵
۱
_ اگر شب پره لياقت ديدار خورشيد ندارد، از رونق بازار خورشيد كاسته نخواهد شد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande