داستانهای آموزنده
🍂🌺🍂🍂🌺🍂🍂🌺 📝
#
داستان_ضرب_المثلها
🔸
ما صد نفر بودیم تنها ، آنها دو نفر بودند همراه
✍
آورده اند كه ... در زمان قاجاریه یك فوج سرباز مأمور
شدند كه برای سركوب یك عده اشرار از مركز به طرفی عزیمت كنند. 🔹در عرض راه همین كه لشگر به گردنه ای رسید، دو نفر دزد مسلح از ترس جان خود به آنها حمله و شلیك كردند .
سربازها بر اثر ظلم و فساد حاكم بر مملكت انگیزه و شجاعتی برای تفنگها در خود نداشته و از شدت ترس و وحشت تفنگها را بر زمین ریختند و دستها را بالا بردند و تسلیم شدند .
🔸دزدان چون بر جسارت خود را فزودند و از پشت سنگر فرود آمدند، تمامی نقدینه و اشیاء سبك و سنگین قیمت آنها را گرفتند و از پی كار خود رفتند. وقتی خبر این واقعه به سلطان رسید سربازان را احضار كرد و از آنها با خشم و غضب پرسید :
چگونه دو نفر توانستند شما یكصد نفر سرباز مسلح را لخت كنند ؟
🔹
اندام تمامی سربازان به لرزه افتاد و سخت دستخوش وحشت و دهشت گردید.
در جواب دادن در ماندند ولی یكنفر كه جرأت بیشتری داشت ، قدم پیش نهاد و به عرض رساند،
قربان ما صد نفر بودیم تنها ، آنها دو نفر بودند همراه.
🚨
این مثل را وقتی می آورند كه بی نظمی بر یك گروه حاكم باشد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande