چگونگی شهادت علی اکبر علیه السلام
شیخ صدوق(ره) به نقل از امام زین العابدین علیهم السلام مینویسد:
✔️✔️ هنگامى که على اکبر علیه السلام براى مبارزه به سوى دشمن رفت، چشمان حسین علیه السلام، گریان شد و گفت:
اللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ إلَیهِمُ ابنُ رَسولِکَ، وأشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً بِهِ
«خدایا ! تو بر ایشان گواه باش ، که فرزند پیامبرت و شبیهترینِ مردم به او در صورت و سیرت ، به سوى آنان مىرود» .
در این باره سید بن طاووس(ره) در «الملهوف» می نویسد:على اکبر علیه السلام که از زیباروىترین و خوشخوترینِ مردم بود، بیرونآمد و از پدر، اجازه نبرد خواست . امام علیه السلام به او اجازه داد. سپس ، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست .
✔️ سپس گفت: «خدایا ! گواهباش . جوانى به نبرد آنها مىرود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن ، شبیهترینِ مردم به پیامبر توست و ما هرگاه مشتاق پیامبرت مىشدیم، به او مىنگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع کند، همانگونه که رَحِم مرا قطع کردى.»(۴)
🔺علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد. آنگاه، ده تن از آنان را کُشت و سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: اى پدر ! تشنهام. حسین علیه السلام فرمود: «شکیبایى کن، پسر عزیزم! جدّت با کاسهاى پُر به تو مىنوشانَد» . او باز گشت و جنگید و ۴۴ تن از دشمنان را کُشت.(۵)
تاریخ الطبرى به نقل از ابو مِخنَف می نویسد: زُهَیر بن عبد الرحمان برایم نقل کرد که :
مُرّه بن مُنقِذ بن نُعمان عبدى لیثى، او را دید و گفت: گناهان عرب بر دوش من، اگر بر من بگذرد و چنین کند و من، پدرش را به عزایش ننشانم !
على اکبر علیه السلام ، با شمشیرش به دشمن حمله مى بُرد که بر مُرّه بن مُنقِذ گذشت . او نیزهاى به على اکبر علیه السلام زد و او [بر زمین] افتاد .
على اکبر علیه السلام، ندا داد: اى پدر ! سلام بر تو ! این، جدّم است که به تو سلام مىرساند و مىفرماید: «زودتر ، به سوى ما بیا».(۶)
دشمن، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان، او را تکّه تکّه کردند .
🌀 همچنین سلیمان بن ابى راشد، از حُمَید بن مسلم اَزْدى برایم نقل کرد که: در روز عاشورا، به گوش خود شنیدم که حسین علیه السلام مىگوید: «خدا، بکشد کسانى را که تو را کشتند، اى پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر [خداى] رحمان و بر هتک حرمتِ پیامبر! دنیا، پس از تو ویران باد!
و گویى هماینک به زنى مىنگرم که مانند خورشیدِ به گاه طلوع، به سرعت، بیرون دویده، ندا مىدهد: اى برادرم و فرزند برادرم! در باره او پرسیدم. گفته شد: این، زینب، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است.
آن زن آمد تا خود را بر روى [پیکر] على اکبر علیه السلام انداخت. حسین علیه السلام نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خیمه، باز گردانْد. سپس، حسین علیه السلام به پسرش روى آورد و جوانان [خاندان] او نیز همراهش آمدند. حسین علیه السلام فرمود: «برادرتان را ببرید !»
آنان، او را از آن جایى که بر زمین افتادهبود ، بُردند و در خیمهاى نهادند که جلوى آن مىجنگیدند.(۷)
پی نوشتها
۴. الملهوف: ص ۱۶۶
۵. الأمالی للصدوق: ص ۲۲۶ ح ۲۳۹
۶. الملهوف: ص ۱۶۶
۷. تاریخ الطبری: ج ۵ ص ۴۴۶
📚مجله ابرتازهها
ایتا
http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM