داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم پنجم؛ امام حسین علیه السلام
داستان شیر و فضه در کربلا
✅ هنگامیکه امام حسین (ع) در کربلا بهشهادت رسید، دشمنان خواستند بدن اطهرش را زیر سم ستوران قراردهند، فضه کنیز حضرت زهرا (س) در کربلا بود، جریان را به زینب (س) خبر داد و سپس گفت: (ای بانو من (سفینه) غلام آزادشده، رسول خدا (ص) سوار بر کشتی شده بود و به سفر میرفت، کشتی شکست و خود را (به کمک امواج دریا) به جزیرهای رسانید، در آنجا شیری دید، هراسان شد و به شیر گفت: (من غلام پیامبر (ص) هستم.)
شیر برای او فروتنی کرد، تا آنجا که (او را سوار بر پشت خود کرد و) به جاده راهنمائی نمود، اکنون همان شیر در ناحیهای (از این دشت) است، به من اجازه بده نزد او بروم و جریان را به او بگویم (تا همانگونه که آن شیر، سفینه را از نگرانی خارج ساخت، ما را نیز از نگرانی بیرون آورد).
فضه نزد آن شیر رفت و گفت: (آیا میدانی که میخواهند بدن اطهر امام حسین (ع) را زیر سم ستوران قرار دهند؟).
شیر برخاست و به قتلگاه آمد، دستهای خود را روی جسد امام حسین (ع) نهاد، سواران به طرف بدن مطهر آمدند، هنگامیکه آن شیر را دیدند، عمر سعد گفت: (فتنه و بلائی دیدهمیشود، تا خاموش است آن را برنینگیزید، بازگردید و پراکندهشوید).
سواران، ترسیدند و بازگشتند (219)به این ترتیب، آن شیر به قدر توان خود از امام حسین (ع) حمایت کرد.
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm