⭕️ به روایت عضو گروهک منافقین پس از اعلام پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، منافقین طی هماهنگی با رژیم صدام، اقدام به حمله‌ای کور علیه ایران کردند به این ترتیب که قرار شد تا ارتش عراق با هجوم سنگین به مناطق جنوبی ایران، رزمندگان اسلام را به خود مشغول کند تا نیروهای منافقین بتوانند به‌راحتی وارد ایران شده و تا تهران پیشروی کنند اما... متن زیر بخشی از گفتگوی مفصلی است که در گذشته با راننده رییس وقت گروهک منافقین (مژگان پارسایی) و از نیروهای حاضر در عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) داشتیم. هادی شعبانی حدود 20 سال از عمر خود را در این گروهک سپری کرد تا اینکه در سال 1383 توانست از مقر منافقین گریخته و به ایران بازگردد. وی در این گفتگو به برخی حوادث و اتفات منجر به عملیات فروغ جاویدان پرداخته است؛ عملیاتی که طی آن تعداد زیادی از منافقین در و در ، در دام رزمندگان ایرانی افتادند و تارومار شدند. ❓موضوع عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) و حمله نظامی به ایران چگونه به شما ابلاغ شد؟ 🗣 بعد از قبول قطعنامه از سوی ایران بود که (رجوی) سریعا جلسه‌ای گذاشت و گفت باید تا یک هفته دیگر به ایران حمله کنیم چرا که قبول قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی نشان دهنده ضعف نیروهای ایرانی در جبهه‌های جنگ است و گفت که ما مقصر بودیم که ایران قطعنامه را قبول کرد چون وقتی ما در ، مهران را تصرف کردیم، شعار ، سر دادیم و رژیم ایران ترسید که ما بتوانیم وارد تهران شویم و به همین خاطر سریعا آتش بس را پذیرفت. بعد از این صحبت‌ها بود که سازماندهی جدید شروع شده و تیپ‌ها و لشکر‌های جدید تشکیل شدند. بعدها مسعود عنوان کرد که در یک با ارتش عراق قرار شده بود آنها از به ایران حمله کنند تا ما بتوانیم به راحتی از سمت پیشروی کنیم. ❓شب قبل از شروع عملیات در جلسه معروف به یا خداحافظی نیز حضور داشتید؟ 🗣 بله، همه نیروها بودند. مسعود در آن جلسه سخنرانی مفصلی کرد و گفت همین فردا باید حرکت کنیم و حتی به هم که بود گفت «وقتی به تهران رسیدید اتاق کار سابق من در را آماده کنید تا من بیایم و در آن مستقر شوم» و بعد خطاب به نیروها گفت ★«بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر کاری خواستید بکنید و هر کسی را که خواستید بکشید تا اینکه من فرمان عفو عمومی بدهم!» ❓نیروها چقدر به موفقیت در این عملیات امیدوار بودند؟ 🗣 همه ما فکر می‌کردیم که واقعا این طرح عملی است. مسعود می‌گفت دیگر ندارند و هم شده‌اند و منتظر جرقه‌ای هستند تا علیه حکومت شورش کنند. حتی وقتی به او گفتیم در بعضی یگان‌ها کمبود نیرو داریم، مسعود می‌گفت نگران نباشید در اولین شهر که وارد شویم مردم به ما می‌پیوندند و کمبودها جبران می‌شد. از طرفی هم برای ما که با انگیزه مبارزه به سازمان پیوسته بودیم، این عملیات آخرین فرصت بود که بر اساس و ، یا می‌کشتیم و پیروز می‌شدیم یا کشته می‌شدیم. ❓ولی همان موقع نیروهای ایران توانسته بودند ارتش عراق را از جنوب ایران عقب بزنند. این برای شما جای سوال نبود که چطور کشوری که به قول شما ضعیف شده می‌تواند چنین کاری کند؟ 🗣 شما باید به این نکته توجه کنید که ذهن ما (نیروهای منافقین) یک و این مسائل را نمی‌دانستیم. مثال ما، مثال اسکی‌بازی بود که روی برف احساسات لیز می‌‌خورد. و حتی . فرماندهان به ما می‌گفتند همین را که برویم به کرمانشاه میرسیم و از آنجا هم و بعد . ما هم قبول کردیم. الان که نگاه می‌کنیم می‌توانیم بفهمیم این نوع عملیات از اول شکست خورده بود. استفاده از و حرکت در یک خط آن هم روی ، امکان موفقیت نداشت ولی آن موقع کسی از نیروها این چیزها را نمی‌دانست. در واقع آن شب، شب با بچه‌ها بود و طوری صحبت کرد که همه می‌گفتند همین امشب حمله را شروع کنیم. حتی برخی افراد در شبانه روز ۲ ساعت می‌خوابیدند و فقط کار می‌کردند بهمین خاطر خیلی از نیروها در حمله فروغ از در میدان نبرد خوابشان برد! ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist