شب جمعه ؛ رحمة‌الله به عشاق اباعبدالله به همرزمانش می‌گفت : «من شرم دارم كه در محضر آقايم اباعبدالله(ع) سَر در بدن داشته باشم» شاید او می‌دانست كه مولایش شرمنده اش نخواهد كرد! تا عاقبت در عملیات فتح المبین در شوش خمپاره‌ای از جبهه دشمن سرش را از بدنش جدا می‌کند. و او به آرزویش می‌رسد..!