!! 🌷با تعدادی از رزمندگان، برای بازدید از شهرهای آزاد شده در عملیات «والفجر ۱۰» به منطقه رفته بودیم از شهر حلبچه گذشتیم و در شهر «دجیله» قدم می‌‌زدیم و قدرت خداوند را می‌دیدیم. رزمنده ای با موتور سیکلت کنارمان توقف کرد و بعد از احوال پرسی، گفت: حاج آقا! ما را موعظه ای کنید که امروزمان با دیروزمان فرق داشته باشد. من از این همه رشد معنوی رزمندگان خوشحال شدم و آیه ای را درباره مجاهدان خواندم و توضیح دادم. 🌷آن برادر رزمنده هم برای ما، خاطره ای را که با چشم خودش دیده بود تعریف کرد: چند روز از عملیات والفجر ۱۰ گذشته بود. هواپیماهای دشمن، پی در پی می‌آمدند و منطقه را بمباران شیمیایی می‌کردند، در همین بمباران ها بود که هزاران نفر از مردم بی گناه حلبچه، شهید و مجروح شدند. پدافندهای ما هم تا حد توان دفاع می‌کردند و بعضی از آنها را سرنگون می‌کردند. 🌷نزدیکی ما یک دستگاه توپ ضدهوایی ۵۷ میلی متری بود که ما با خدمه آن دوست بودیم و با هم رفت و آمد داشتیم. روزی یکی از خدمه های آن، به هوای این که وضعیت عادی است، توپ را رها کرد و پیش من آمد. البته این کار درستی نبود. در همان لحظه هواپیمای دشمن بالای سر ما ظاهر شد و نزدیک بود که مقر ما را هدف قرار دهد، اما ناگهان دیدیم که یک تیر از توپ به طرف هواپیما شلیک شد و به آن اصابت کرد و موجب سقوط آن گردید، در حالیکه خدمه توپ پیش ما بود!! 🌷با تعجب به طرف توپ دویدیم، دیدیم که یک بسیجی گویا از رفقای آن خدمه بود، آن‌جاست. او اصلاً با توپ آشنایی نداشت، از او پرسیدم چطور شد؟ گفت: دیدم هواپیما آمده و کسی نیست آن را بزند، پشت توپ نشستم و لوله را به طرف آن گرفتم و پدال آتش را فشار دادم. 🌷ناگفته نماند، زدن هواپیما با توپ از طرف خدمه های کارکشته هم کار آسانی نبود و برای این کار، باید ارتفاع و سرعت و مسافت مشخص شود و زاویه بندی گردد و هواپیما در داخل دوربین قرار گیرد، تا احتمال اصابت گلوله ها به هواپیما داده شود، هدف قرار گرفتن هواپیما توسط یک بسیجی آموزش ندیده توپ، چیزی جز تفسیر این آیه قرآن نیست که؛ «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» راوی: رزمنده دلاور حسین ایمانی