❁برای👈 شهیدشدن قبل ازهرچیزبایدشهیدانه 👉زندگی کرد❁ ✅ آره می‌شناسمش! دم‌دمای غروب یه مرد کُرد با زن‌و‌بچه‌اش مونده بودند وسط یه کوره‌راه. من و علی ( ) هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی‌گشتیم به شهر. چشم علی که به قیافه‌ی لرزان زن‌وبچه‌ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت به طرفشون. پرسید: «کجا می‌رین؟» مرد کُرد گفت: «کرمانشاه.» ـ رانندگی بلدی؟ کُرد متعجب گفت: «بله، بلدم!» علی دم گوشم گفت: «سعید بریم عقب.» مرد کُرد با زن‌و‌بچه‌اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستون! باد و سرما می‌پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم. لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می‌شناسی که این‌جور بهش اعتماد کردی؟» اون هم مثل من می‌لرزید اما توی تاریکی خنده‌اش رو پنهون نکرد و گفت: «آره می‌شناسمش؛ اینا دو سه تا از اون هستند که فرمود به تمام شرف دارند. تمام سختیای ما توی جبهه به‌خاطر ایناست!» 🦋🌸 🍂 🌾 ☘🌺 ✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃