مادربزرگ میگفت: صبح می‌رفتم سمت آشپزخانه که برایش کدبانو باشم، صبحانه آماده کنم، ولی من همیشه یک کار پنهانی می‌کردم که مجذوب من باشد؛ پنهانی در چای‌اش شعر می‌ریختم. j๑ïท➺ @Dlnvshte🌱