میگفت باورته هنوز دیدار نکرده غصه‌ی قدم قدم عقب برگشتن داره نابودم میکنه؟ گفتم تنها نیستی یه شاعرم بود مثل خودت دیوونه بود و نوشت؛ «من از آغاز سفر غصه ی رفتن دارم... ای شبِ هجرِ تو چون صبحِ قیامت نزدیک.»