دیشب یکی از بدترین شبای کاریم بود...
این اولین باری بود که واقعا نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گریه نکنم...😔
من توی مرکز اورژانس کار میکنم دیشب داشتیم از بیمارستان بر میگشتیم که دقیقا ۱۰ متر جلوتر از ما، یه موتوری با زن و بچه که پشت سرش نشسته بودن داشتن میرفتن که یه دفعه چادره زنه گیر کرد به لاستیک عقب موتور پرت شد پایین (دقیقا این صحنه رو دیدم) به همکارم گفتم یا ابوالفضل خدا کنه طوریش نشده باشه سریع زدیم کنار و رفتم بالای سرش... همین که رسیدیم خواستم علائم حیاتیش رو چک کنم ولی صحنه ای رو دیدم که قلب سنگو آب میکرد......😭👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
جیگر آدم میسوزه😔👆