برادر شوهرم که مرد،زن جونش از بی کسی خونه ی ما آوار شد مادرشوهرم حسابی هواشو داشت و منم به دلم افتاده بود شاید از حسادت بود ،چون جاری بیوه ام زیادی جوونو خوشگل بود تازه بچه ی توی شکمم رو از دست داده بودم و همه اش عصبی بودم یه شب از تشنگی بیدار شدم چشمام پرخواب بود کورمال کورمال رفتم تو آشپزخونه به اتاق جاری ام نگاه کردم نور از زیر در بیرون زده بود رفتم جلو ولی با چیزی که دیدم خواستم جیغ بزنم که ..👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9