فارغ از حرام بودن شرط بندی مینویسم ************ جناق را که شکستیم برنامه اش را این گونه برایم طراحی کرد: "تکه باقی مانده را (وقتی حواسم نیست) به من بدهد." و من آن تکه را نگرفتم چرا که به یاد داشتم اگر می گرفتم می گفت: "یادم تو را فراموش!" * مدام در پی طراحی بود و فعالیت‌ها و کارهایی در مقابل من قرار می‌داد. طراحی بود و امتحان من! چرا ناراحت شوم؟ لبخند می زدم و می گفتم یادمه... یادمه که امتحان میکنی! امتحان میکنی تا پاسخ این سوال عیارم شود " آیا یادم هست که با گذاشته ام؟" قراری با ما گذاشت "الست بربکم" و گفتیم: " بلی" اگر قراری را که با او گذاشته ام به یاد داشته باشم، از طراحی های خدا ناراحت نمی‌شوم، چرا که میدانم امتحانی است عیارسنج! امتحانی که هر لحظه اش از خود بپرسم: یادم مانده او را؟ یادم مانده انا لله را؟ یادم مانده که من مال خدا هستم؟ وطبق قرارمان قبول کرده ام مال خدا باشم؟ و یا فراموش کرده ام... خدا نیاورد روزی را که فراموش کنم... هم خدا را هم علت طراحی ها و امتحاناتش را و بشنوم: "یادم تو را فراموش" "نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ" "نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ" ✍اسماعیلی(سما) اسفند ۹۸ 🦋@drme1441