حدود دوهفته پیش از علوم پزشکی دانشگاه تهران زنگ زدن که تعدادی دانشجو دارن ميان قم اردو میتونی در خدمت شون باشی؟ اسم دانشگاه تهران میاد دلم پر میکشه... یاد دایی علیرضا و رشته پزشکی... بهشون گفتم باشه... روز شماری میکردم تاامروز حتی بااینکه خیلی دلم میخواست و شرایط جور بود سفر شمال شب یلدا رو کنسل کردم ... امروز میخواستم مطالبی رو اول جلسه بگم اما یهو ب دلم افتاد، چند خاطره از دایی بگم و شروع کنم... اواخر صحبت، یکی از دانشجوها با بغض گفت: وقتی اردو می‌خواستیم راه بندازیم خواب دیدم کسی گفت من شهید علیرضا ایراندوست هستم... برام عجیب بود ربطش ب اردو چیه.. الان ک شما خاطرات تعریف کردید فهمیدم بعد ب بچه ها گفت: شهدا خیلی زنده هستند... معلومه ک ماموریت داریم خیلی دغدغه داشتند ک چکار باید بکنیم... @drme1441