🔴 مادربزرگ سوادی نداشت
اما روی حلال و حرام تاکید داشت...
🔷دایی علیرضا از مادر شنیده بود
مال حرام نخورید..
🔰وقتی حدود 7_8 ساله بود
بچه های هم سن،
میرفتند از باغ مردم چغاله بادام میچینند،
دایی بااینکه به سن تکلیف نرسیده بود، نمیخورد،
میگفت حرام است...
🔹پسرها میخواستند حرفشان را ب کرسی بنشانند!
مقداری چغاله بادام باغ مردم را در ظرفی ریخته،
دایی را به خانه دعوت میکنند،
و تعارف میکنند...
بعد از خوردن، به دایی میگویند دیدی بالاخره مال حرام خوردی؟
دایی انگشت ب حلق فرو میکند،
ضربه ای ب شکم میزند،
هرچه خورده را برمیگرداند...
میگوید:
دیدید بالاخره مال حرام نخوردم؟
❇️✨وقتی شهید شد،
آن فرد گفت:
عليرضا باید شهید میشد و ما میماندیم...
🦋
@drme1441