باران نبارید ، چشمه ها نجوشید ، سالها آمدند و رفتند اما ابری نیامد و بارانی نبارید. در جست و جوی آب گوشها تیز شده بودند. به ناگاه صدایی شنیده شد: تا بارانی نشوید باران نمی بارد... برخی گفتند : هذیان تشنگی است. ... برخی گفتند: از بی حوصلگی است... اما نبارید باران و تشنگی نه هذیان گویی بود و نه بی حوصلگی. چاره ای نبود باید بارانی می شدند تا باران ببارد. + نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم دی ۱۳۸۹ ساعت 20:50 توسط مریم اسماعیلی(سما) 16 دی 98