نیمه شب برای نوشیدن آب بلند شد همه جا تاریک بود 20 مهمان خوابیده بودن آرام رفت سر یخچال برادرش بدون خبر قبلی از مسافرت رسید آرام کلید انداخت آمد داخل خانه دسته کلید جوری بود انگار اسلحه دست اوست قیافه اش مشخص نبود تا وارد شد خواهر باخودش گفت ای داد دزد آمده الان حتما با اسلحه ش مهمانها رو میکشه و پولها رو برمی‌داره سریع بدون فوت وقت چاقویی ک روی أپن بود برداشت و زد تو سر برادر برادر نقش زمین شد چراغها روشن شد برادرش را کشته بود... بی قصد از روی منطق عقل فکر می‌کرد جان ۲۰ نفر را نجات داده... (سما) @DrME1441