فردی تنگدست به در خانه توانگری
رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر
کرده ای که به کسی دهی،
من نیز نیازمندم.
خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام
تو کور نیستی.
پس نیازمند تاملی کرد وگفت:
ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه
خدای کریم را گذاشته به در خانه
چون تو گدائی آمده ام.
این را بگفت و روانه شد.
خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت
و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.
از او بخواه که دارد
و میخواهد که از او بخواهی
از او مخواه که ندارد
و می ترسد که از او بخواهی👌
@Dr_anoosheh