از من بخواه سرد کنم آفتاب را
یا سرکشم تمامی حجم سراب را
با من بگو حرام کنم صد شب سیاه
بر چشمهای بی رمق خویش خواب را
اما نگو که از سر تزویر و حرص و ترس
در استکان شیخ بنوشم شراب را
از من مخواه آنکه به دریوزه وا کنم
در عرصهی مگس پر و بال عقاب را
یا تن دهم به معصیتی که فقیه شهر
بر قامتش کشیده لباس ثواب را
بوی تعفنش همه جا را گرفته است
هر چند بر خودش زده صد من گلاب را
یک شهر اگر به پاکی او معترف شوند
«دریا» صدا نمیکنم این منجلاب را
امید بستهام که سرم را دهد به باد
خرج شکم نمیکنم این شعر ناب را
🎙 محمد رضا طاهری
#باران_نیکراه
🎼 کانال باران نیکراه👇
.
@Dr_anoosheh