به طوفان مهیبی که روزی
خواهد آمد نمیاندیشم.
به قاصدکی فکر میکنم که خبرهای
خوشی را در بقچهی آرزوهایش پنهان
کرده، تا مبادا باد از هم بدرد و با خود
ببردشان.
به تلاطم دریایی که کنار ساحلش
آرام گرفتهام نمینگرم.
به زیبایی بیاندازهاش و آن رنگ
آبی عاشقانهاش نگاه میکنم.
به برگهای زرد و سرخ پاییزی
زیر پاهایم که ناگزیر، ذره ذره له میشوند
و میشکنند، نظر نمیکنم.
به درختان سحرانگیزی مینگرم که
بهار آتی را از هماکنون در آغوش
کشیدهاند، تا نقشهی سرسبزی دشتها،
تپهها و حیاط خانههای قدیمی را
بگسترانند و پیاده کنند.
من فقط به چیزهای خوبی که
در راهند، فکر میکنم …
.
@Dr_anoosheh