°•ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•°
|بخش بیستم|
این دفتر روزنویس نمیتوانست این جا جا مانده باشد. دختری که انقدر به این دفتر علاقه داشت محال بود آن را اینطور اینجا رها کند. پس چه اتفاقی برایش افتاده بود؟....
در آنطرف ساره و آذین همراه با زهرا مشغول نگاه کردن آلبوم بودند. عکسهایی سیاه سفید از دخترانی که اکثر اوقات با لباس مدرسه بودند. در بعضی از آنها هر ۸ دختر کنار هم بودند و گاهی هم عکس هایی دو نفره یا تکی در آن پیدا میشد. عکس هایی که در آن با لباس مدرسه نبودند به نظر میآمد که بعد از اجرای نمایششان گرفته باشند. لعیا نگاهی به انها انداخت و دوباره حواسش را به دفتر داد. میخواست ببیند آخر این ماجرا چه بود پس دفتر را از آخر ورق زد تا برسد به آخرین نوشته. اواسط دفتر برگههای سفید به پایان رسید و لعیا آخرین نوشته را دید.
<ادامه دارد...>
@Eema_MBTI |
#ادمین_رامش