❗️در روز آخر قرار شد که وسایلها جمع بشه و به انبار تحویل بشه ❗️وسایلها جمع شد و همه در تکاپو برای جمع اوری وسایلهاشون و آماده شدن برای برگشت بودن 🙏طبق رسم اردوهای قبلی ، از بچه ها تشکر کردم و بازار دیده بوسی گرم شد 😳در حال دیده بوسی با بچه ها بودیم که اقا میلاد از بچه های گل قم اومد و منو در آغوش گرفت و زیر گوشم چیزی گفت که برق از چشمام پرید 🔴قرارگاه ، همه خانه هایی که ساخته شده بود رو نامگداری کرده بود ☘سریعا به جلوی خانه رفتم و این چیزی بود که باهاش مواجه شدم 👇👇👇 ☘باور کنید تا روز آخر کسی این تابلو را ندیده بود ✔️این را بچه ها شاهدند و میتوانند شهادت بدهند ✌️باز دوباره ابراهیم ✌️باز دوباره هادی