🌸🍃🌸🍃 مامور سرشماری: سلام . مادر جان ميشه لطفا بیای دم در ؟ سلام پسرم .. بفرما ؟ از سر شماری مزاحمت میشم . مادر تو این خونه چند نفرید ؟ اگه ميشه برو شناسنامه هاتونو بیار بنویسمشون .. مادر لای در رو بیشتر باز کرد و با سر گردنش سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت ... چشماش پر شد ازاشک و گفت : پسرم قربونت برم ميشه ما رو فردا بنویسی ؟ مادر چرا ؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید ؟!! برو لطفا شناسنامتو بیار وقت ندارم . - آخه پسرم 31 سال پیش رفته جبهه هنوز برنگشته شاید فردا برگرده بشیم دو نفر . سر شمار سری انداخت پایین و رفت . مغازه دار ميگفت : الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون کلید خونش رو میده به من و میگه : آقا مرتضی اگه پسرم اومد کلیدرو بده بهش بره تو چایی هم رو سماور حاضره ... آخه خسته س باید استراحت کنه ! شادی روح همه اونایی که از جان خودشون گذشتند و رفتند تا ما باشیم شادی روح غيور مردانی كه ايستادند و تسليم نشدن . 🌟 ∞♥️∞ ❣https://eitaa.com/joinchat/766640225C397950a442