✅ حس حضور
🔹گام دوم: از ضرورت علمی یک چیز تا ضرورت عینی آن
❓سؤال: آیا هرکس به هر چه میداند پایبند است؟ چرا خیلی از مردم با وجود دانستن خوبی یا بدی چیزی برای انجام یا ترك آن تعهدی ندارند ؟
🔅پاسخ ما:
علم و درك ضرورت يك چيز به دو صورت است:
اول . حصولی (اکتسابی): با درك عقلی و دانستن؛
دوم. حضوری (شهودی): با درك قلب و یافتن.
برای فهمیدن تفاوت این دو نوع درک می توانیم به مثال زیر توجـه کـرده و بـه این سؤال پاسخ دهیم که چرا اکسیژن مهم است؟ وجودش چه ضرورتی دارد ؟ در پاسخ این سؤال، ممکن است شما چنین بگویید که اکسیژن عنصر حیات بخش موجودات زنده زمینی است و بدون آن حیات مادی آنان ممکن نخواهد بود. اين يك علم حصولی است که با مطالعه کتاب و حضور در کلاس و مانند آن به دست می آید؛ اما اگر همین حالا نفس خود را برای دقایقی در سینه حبس نمایید؛ کاملاً به همین حقیقتی که به طور اکتسابی به آن علم
پیدا کرده بودیم درك شهودی و حضوری می یابیم.
استادی میگفت: «من با اینکه میدانم آب در کوزه است، به سراغ آب نمی روم؛ چون تشنه نیستم ولی با احتمال اینکه در چند کیلومتری آب هست حرکت میکنم، چه عطش را با خود دارم و آرام نمیگیرم. پس درک نیاز و افتقار واضطرار، آن حلقهواسطی است که هم در مرحله دین شناسی و هم در مرحله عمل به آن نیاز داریم».
در حقیقت فایده اصلی از آگاهی به ضرورت يك موضوع، به درك قلبي آن مربوط است؛ زیرا تنها این درک و شناخت است که موجب عمل و حرکت تـا رسیدن به هدف و دستیابی به فایده های آن میشود وگرنه چه بسیار معلوماتی که در ذهن همه وجود دارد اما هیچکس به لوازم آن پایبند نیست؛ بنابراین فرمودند: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ وَ لَا يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوع». این بدان جهت است که فرمانروای وجود ما و محل قصد، اراده و خواست ما؛ قلب و عنصر مرکزی روح ماست كه القلب ملك و له جنود». امام صادق ها نیز در این باره فرمود:
اعْلَمْ يَا فُلَانُ : أَنَّ مَنْزِلَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ الْإِمَامِ مِنَ النَّاسِ الْوَاجِبِ الطَّاعَةِ عَلَيْهِمْ أَلَا تَرَى أَنَّ جَمِيعَ جَوَارِحِ الْجَسَدِ شُرَطُ لِلْقَلْبِ وَتَرَاجِمَةٌ لَهُ مُؤدِّيَةٌ عَنْهُ الْأَذْنَانِ وَالْعَيْنَانِ وَالْأَنْفُ وَالْقَمُ وَ الْيَدَانِ وَالرِّجْلَانِ وَالْفَرْجُ فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا هَمَّ بِالنَّظَرِفَتَحَ الرَّجُلُ عَيْنَيْهِ وَإِذَا هَمَّ بِالاسْتِمَاعِ حَرَّكَ أُذُنَيْهِ وَ فَتَحَ مَسَامِعَهُ فَسَمِعَ وَ إِذَا هَمَّ الْقَلْبُ بِالشَّمِ اسْتَنْشَقَ بِأَنْفِهِ فَأَدَّى تِلْكَ الرَّائِحَةَ إِلَى الْقَلْبِ وَإِذَا هَمَّ بِالنُّطْقِ تَكَلَّمَ بِاللِّسَانِ وَإِذَا هَمَّ بِالْبَطْشِ عَمِلَتِ الْيَدَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالْحَرَكَةِ سَعَتِ الرِّجْلَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالشَّهْوَةِ تَحَرَّكَ الذَّكَرُ فَهَذِهِ كُلُّهَا مُؤَدِّيَةٌ عَنِ الْقَلْبِبِالتَّحْرِيكَ؛ فلانی بدان که قلب نسبت به جسد انسانی در جایگاه امام است برای مردم که همه باید از او اطاعت کنند. مگر نمی بینی که تمام جوارح و اعضای جسد، اعوان و ایادی و مفسر قلب هستند. دو دو گوش و دو چشم و بینی و دهان و دو دست و دو پا و عورت خواسته های قلب را ادا میکنند بنابراین هرگاه قلب خواسته اش نگریستن به چیزی باشد، انسان دو چشمش را می گشاید و زمانی که بخواهد بشنود، دو گوشش را حرکت داده و منفذ آنها را باز کرده تا مطلوب را بشنود و هر وقت میل داشته باشد بویی را استشمام که کند، با استنشاق کرده در نتیجه بوی مطلوب به قلب می رسد و هنگامی که به سخن گفتن رغبت داشته باشد، به وسیله زبان سخن میگوید و در صورتی که مطلوبش گرفتن چیزی باشد دستهایش به کار افتاده و آن چیز را می گیرد و به فرض که مقصودش حرکت کردن باشد، دو پـا سعی کرده و راه می روند و اگر محبوبش شهوت و غریزه باشد، نرینـه شخص به حرکت و جنبش در می آید. پس تمام این اعضاء و جوارح حرکت و فعالیت نموده تا خواسته قلب را انجام دهند و بدین ترتیب از او اطاعت میکنند.
بینی
و شأن عقل چیزی جز وزارت و مشاوره و معرفی میزان ارزش يك شيء و درك خير نیست که فرمودند: «إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ». آری ، اگر قلب در کشاکش
عقل و هوای نفس سخن عقل را برتری داد و در میدان جهاد با نفس پیروز شده و مهذب گردید، در واقع او را امیر سربازان خویش قرار می دهد: «الْعَقْلَ أَمِيرُ
جنوده».
بنابراین در مسأله فراگیری و تعلیم علوم باید از ذهن فراتر رفته و قلب را هدف قرار داد و ابتدا ظرف دل را از هر آنچه کهموجب بی تفاوتی نسبت به دانسته ها می شود، پیرایش و تزکیه نمود و آنگاه از آب حیات بخش علم در آن ریخت؛ چراکه روش رسول و معلم علم این است: وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ .
🔹گام سوم......