هدایت شده از طـاووس بهشتی
﷽ «مردیِ‌پهلوان» پهلوانی در میان کارزار/ آهنین اندام، فولادین زره/ زین اسبش تندر و آن تیغ‌ِدستش صاعقه/ می‌چشاند او طعم تلخ مرگ بر هر ذائقه/ چشم مبهوت فلک، حیران آن اندام او/ قلب مرعوب زمان ، ترسان آن چشمان او پشت لرزان زمین، خم زیر وزن پیکرش/ پاره صف‌صف لشکری از نعره یا حیدرش غرش اسب سفیدش بدتر از ببری سیاه/ چشم اخم آلود او/ لشکری سر می‌برید از دم به شمشیر نگاه تیراندازان به حیرت کز چه هر پیکان خطا می‌رفت؟ گوئیا هر تیر با آن صاحبش لج می‌نمود/ چون که هر تیری به سویس شد روان/ از هراس اخم چشمش راه خود کج می‌نمود او به تنهایی حریف لشکری بود و ز عجز/ دشمنش گفتا عدالت بین این پیکار نیست خصم می‌مرد از شرار خشم او یا از هراس چشم او/ بی‌گمان در کار دین اجبار نیست پیش آن چشمان مات آسمان/ پهلوان می‌زد به روی خاک تا شمشیر خود/ ظالمی پست از وسط در پیش رویش نصف می‌شد/ از سپهر آمد چو آن توحید شمشیرش فرود/ کافری در غسل خون بهر خدا آمد سجود/ کشتهٔ تیغش نمی‌زد دست‌وپا بر روی خاک/ قبل‌تر گویا که ضربت خورده بود/ چون که قبل از ضرب تیغ از اخم چشمش مرده بود/ به خدا سوگند کس یارای جنگش را نداشت! این میان قطع دو دستانش درآن ذهن زمان/ جای سنگین سؤالی جا گذاشت/ در خروش آن سیه آوردگاه تا صدای التماس تیغ‌ها آمد به گوش/ پهلوان در رزمگه کولاک می‌کرد/ برق تیغش تا فلک را چاک می‌کرد آسمان شد خیره بر دستی که عمری در کرم بودش رقیب مات از آن سرخْ آذرخشِ دست او/ پهلوان ناگه به پیشش کافری مبهوت دید/ تیغ را پایین فکند/ او نگاهی بر تن لرزان خصم رذل کرد/ آسمان گفتش اگر مردی تو تیغت را ببخش! پهلوان اما ز مردی دست خود را بذل کرد/ از عطای پهلوان در پیش چشمان خدا/ بار دیگر آسمان شرمنده شد/ ✍🏿 @TavouseBeheshti ‌ ࿐ᭂ⸙🖤⸙ᭂ࿐ ▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀