🔻روایت‌های مواجهه با کشف حجاب 🖋 مهدی جمشیدی از نقطه‌ای به بعد، «مسأله» گرفتار «نامسأله‌ها»یی می‌شود که آن را احاطه کرده‌اند. در این حال، هم مسأله در گرداب «پیچیدگی» فرومی‌غلتد و هم فهم ما مبتلا به تقلیل می‌شود و احساس انسداد و فروبستگی می‌کنیم. در اینجا، «اشخاص» و «علّت‌ها» به متغیّرهای تعیین‌کننده تبدیل می‌شوند. پس باید دوباره به مسأله نگریست و «تصویری منطقی» از آن ساخته‌وپرداخته کرد. الف. دوگانۀ استدلال تک‌منبعی/ استدلال چند‌منبعی ۱. حجابِ اختیاری به دلیل این‌که بر ضدّ «قانون» است، نابجاست. ۲. حجابِ اختیاری به دلیل این‌که بر ضدّ «هنجار/ عُرف/ فرهنگِ عمومی» است، نابجاست. ۳. حجابِ اختیاری به دلیل این‌که بر ضدّ «اخلاق/ حیا/ عفاف» است، نابجاست. ۴. حجابِ اختیاری به دلیل این‌که بر ضدّ «رضایتِ خدا/ دین/ احکامِ اسلام» است، نابجاست. ب. دوگانۀ مسألۀ فرعی/ مسألۀ اصلی ۱. بدحجابی، «لایۀ بیرونی/ نمایان/ مشهودِ تهاجم فرهنگی» است، نه هستۀ مرکزی آن. ۲. اما حجاب یکی از «ظهورات/ نمادها/ نشانه‌های هویّتی» ماست و دشمن نیز در پی هویّت‌زدایی است. ج. دوگانۀ سلیقه‌ای/ ارزشی ۱. این بحث به قلمرو «فلسفۀ ارزش‌ها/ بایدها و نبایدها/ اخلاق» مربوط است. ۲. یکی از رویکردهای فلسفۀ ارزش‌ها، «نسبی‌گرایی ارزشی» است. ۳. ارزش‌های اسلامی، کاشف از «مصالح و مفاسد حقیقی/ واقعی/ نفس‌الامری» هستند. ۴. ارزش‌های اسلامی از نظر انسان‌شناختی، مبتنی بر «فطرت» هستند. ۵. «خواست/ انتخاب/ آزادی انسان» تا جایی محترم/ مشروع/ معقول است که در امتداد استعدادهای فطری قرار داشته باشد. ۶. ارزش‌ها با وجود مطلق‌بودن در عالم تشریع، در «عالم تحقّق خارجی/ وقوع عینی/ کنش انسانی»، نسبی/ پیوستاری/ ذومراتب هستند. ۷. بنابراین، سخن دربارۀ تحمیل «پسند/ گرایش/ سلیقۀ خاص» نیست. د. دوگانۀ انتخاب شخصی/ سبک زندگی ۱. رواجِ سبکِ زندگیِ غربی، «خط/ جریان/ روند» است و «مهندسی‌شده/ فکرشده/ هدایت‌شده» و بخشی از برنامۀ «براندازی/ فروپاشی/ استحاله» است. ۲. رواجِ سبکِ زندگیِ غربی، «تنش/ تضاد/ تلاطمِ اجتماعی» ایجاد می‌کند و قدرتِ تهدیدزایی/ تخریب‌گری آن، بسیار زیاد است. ۳. سبکِ زندگیِ غربی، بدنۀ اجتماعی دارد و ریشه‌دار و طبقاتی است. ۴. رواجِ سبکِ زندگیِ غربی، برگشت‌پذیر نیست، بلکه «فزاینده/ شدّت‌یابنده/ تثبیت‌شونده» است. ۵. رواجِ سبکِ زندگیِ غربی، استعدادِ بهره‌برداری‌های سیاسی و امنیتی دارد. هـ . دوگانۀ واقعیّت طبیعی/ واقعیّت مسأله‌وار ۱. یکی از آسیب‌های اجتماعی، «مفاسد اخلاقی» است و بدحجابی، جزو آن است. ۲. بدحجابی، یک «جریان اجتماعیِ اقلّی/ تنگ‌دامنه/ محدود» است، نه اکثری. ۳. بخش عمده‌ای از این مسأله، «روایت/ تصویرسازی/ بازنمایی» است، نه واقعیّت. ۴. بدحجابی اغلب به معنی «دین‌گریزی/ اباحه‌گری/ بی‌بندوباری» نیست. ۵. بدحجابی اغلب به معنی «تعارض سیاسی/ ضدّانقلابی‌بودن/ مخالفت با نظام» نیست. ۶. بنابراین، جامعۀ ایران به سوی سکولارشدن حرکت نمی‌کند. و. دوگانۀ اخلاقی/ حقوقی ۱. بدحجابی در «حریم عمومی»، یک مسألۀ حقوقی است. ۲. بدحجابی در حریم عمومی، نوعی «تبلیغ/ ترویج/ تعلیمِ اجتماعیِ منکر» است. ۳. مسألۀ حقوقی، مبتنی بر «الزام/ اجبار/ غلبه» است، نه «اعتقاد/ باور/ تعهد». ۴. جنبۀ حقوقی داشتن بدحجابی، «حضور حاکمیّت» را در آن مشروع می‌سازد. ۵. فلسفۀ تمایزبخشِ دولت اسلامی، تلاش برای استقرار ارزش‌هاست. ۶. الزام به حجاب، شاید موجب«سعادت فرد» نشود، اما موجب «سعادت جامعه» می‌شود. ۷. در صورت تزاحم، «حقوق جامعه» بر «حقوق فرد»، تقدّم دارد. ۸. البتّه اقناع/ درونی‌سازی/ گفتمان‌سازی بر اجبار/ تحمیل/ اکره، ترجیح و تقدّم دارد. ۹. همچنین دولت اسلامی باید بکوشد که «مجبوران» را به «معتقدان» تبدیل کند. ✅@EqtedareVelaeii🇮🇷