🔻
تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۲:
معناهای راهپیمایی بیستودوّم بهمن
🖊 مهدی جمشیدی
۱. «نشاط و اعتمادبهنفس انقلابی مردم». گفته میشد که جامعۀ ایران، دستخوش افسردگی و سرخوردگی شده و حرارت و هیجان انقلابی، از دست رفته است؛ چنانکه جامعه به ترکیبی از «خشم» و «نومیدی» تبدیل شده است و از درون و در نسبت با حاکمیّت، وارد مرحلۀ بیهنجاری شده است. این راهپیمایی نشان داد که انقلاب، یک تب اجتماعی نیست که پس از مدّتی سرد شود، بلکه گرمابخش آن، ایمان قدسی است که ریشههای فطری دارد. ازاینرو، به چشم خویش دیدیم که پس از چهلوچهار سال، همچنان تودههای مردم غرق در «هیجان» و «شور» و «طراوت» هستند و حسشان نسبت به انقلاب، گرفتار سردی و خموشی نشده است.
۲. «تنوّع حامیان مردمی انقلاب». برخلاف این تصوّر که حامیان انقلاب، یک «اقلّیّت حزباللهی» در معنای محدود و تنگدامنهاش هستند، مشاهده کردیم که انقلاب در میان لایههای مختلفی از جامعه، هوادار سرسخت و جدّی دارد و همچون یک چتر فراگیر و گسترده، طبقههای گوناگونی را پوشش میدهد. انقلاب، جذابیّتهای ناچیز ندارد که بدنۀ اجتماعیاش اقلّی باشد تا بتوان گفت که ارادۀ «اقلّیّت» به دیگران تحمیل میشود. حامیان انقلاب، از متعهدان به معیارهای اقلّی آغاز میشوند و تا کسانی که تعهد حداکثری دارند را شامل میگردد. این «طیف» و «پیوستار»، همان تکثّر ایمانی و چهارچوبمند است که هم نافی انحصار و تنگنظری است و هم نمایشگر انسجام اجتماعی.
۳. «گستردگی بدنۀ اجتماعی آیتالله خامنهای». عدّهای بر این باور بودند که «تفکّر انقلابی» از نظر اجتماعی دچار زوال یا حاشیهنشینی شده است و دیگر نمیتوان توقع داشت که انقلاب بتواند همانند دهۀ شصت، تمام نیروها و لایههای اجتماعی در درون خود تعریف کند و به آنها معنا بدهد. برخلاف کسانی که معتقدند انقلاب، ظرفیّت اجتماعی خود را از دست داده و عناصر دیگری همچون ایران باید جایگزین آن شوند، به عیان دیدیم که حتّی لایههایی از جامعه که ظواهر آنچنان متدینانه نیز ندارند، با صراحت و شوق فراوان، معتقد حقّانیّت و فضیلت «آیتالله خامنهای» هستند و ایشان را از عمق دل، «ولیّ» و «امامِ» جامعه میدانند. باورمندی به «ایران» نیز در چهارچوب «روایت انقلابی» از آن قرار گرفته است و روایتهای «سکولار» و «خنثی» و «غیرانقلابی» از ایران، به حاشیه رفتهاند. به تعبیر آیتالله خامنهای، عناصر هویّت ملّی ما عبارتند از: «عقبۀ تاریخی»، «اسلام» و «انقلاب».
۴. «جدّیشدن جبهۀ انقلاب». از تأثیرهای عَرَضی اغتشاش این بود که نیروهای جبهۀ انقلاب را «متنبّه» و «مصمّم» کرد و آنها را به «همگرایی بیشتر» و «واکنشهای قاطعانهتر» واداشت. جبهۀ انقلاب احساس کرد که انقلاب از نظر روایتی در معرض خطر قرار دارد و دشمن در قالب جنگ ترکیبی، بنا دارد بدنۀ اجتماعیِ انقلاب را دچار تردید نماید. ازاینرو، بهشدّت منسجم و همگرا شد و حملههایش را متمرکز و صریح کرد.
۵. «آشکارشدگی پلیدی دیگریِ انقلاب». جریان اغتشاش که خود را «دیگریِ انقلاب» و یک «جایگزین مطلوب» قلمداد میکرد، در عمل و به سرعت نشان داد که چه بسیار، «مخرّب» است و با تمام زیرساختهای فرهنگی و هویّتی جامعۀ ایران، سرِ ستیز دارد. مردم با مشاهدۀ چنین وضعی، بیدرنگ و قاطع، این جریان را در میدان مواجهه، تنها نهادند تا حاکمیّت با برچیدنشان، قوام و دوام نظم اجتماعی را فراهم آورد. این جریان با شتاب، «ریزش» کرد و مردم را به دفاع فوری و تحلیلمند از انقلاب برانگیخت.
۶. «بازتولید ارزشها در دهۀ هشتادیها». نظریۀ «گسست نسلی»، نخستین بار دربارۀ نسل سوّم انقلاب مطرح شد و امروز هم دربارۀ دهۀ هشتادیها از آن سخن به میان آمده است. امّا واقعیّتهای عینیِ راهپیمایی نشان دادند که بریدگی و انقطاع نسلی، توهم است و مخالفانی داخلیِ انقلاب، بُرش نسلی ندارند. ما با یک «طبقۀ اجتماعی» مواجه هستیم نه یک «نسل». این طبقۀ اجتماعی، ذهنیّت متجدّدانه دارند و با وجود در اقلیّت بودن، صدای رواییِ بلند دارند و میکوشد خواست جامعه را به نفع خود، مصادره به مطلوب کنند.
۷. «غلبۀ مطلق پوشش چادر». اینکه چادریها کمتر در «خیابان» هستند و «ظهور بیرونی» و «نمود عمومیِ» کمتری دارند، سبب شده بود که گمان برود دورۀ چادر به سر آمده است و این نوع پوشش - که مطلوب اصیل انقلاب است – دیگر هواداری ندارد. در این راهپیمایی مشاهده کردیم که انبوه زنان حاضر، پوشش چادر داشتند و «اکثریّت مطلق» را تشکیل میدادند. پس از تجربۀ تلخ ماههای اخیر، مشاهده این حجم فراوان از پوشش چادر، هم دلنواز و امیدبخش بود و هم شگفتیساز و تعجببرانگیز.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi