۱. علامهی راحل، چه خلوت عاشقانهای با حضرت حق داشت. وقتی «وجود»، غرق در «توجه» میشود، چنین حالی بر آدمی عارض میگردد. و رفتهرفته از این حال معنوی، مقام و ملکه برمیآید؛ چنانکه «بیخود» میشوی و سرشار از تنبه. عروج میکنی به مقام «توجه». و «تقرب الی الله» هم همین تذکر است. «حاضر» میشوی در برابر حق.
۲. توجهات از مفاهیم عبور میکند و بر وجودت، نور میتابد. مفهومبسندگی، حضور حقیقی نیست؛ چهبسا برای اولیا، مرتبهای از غیبت و لایهای از حجاب باشد. چنین توجهای، فعل «قلب» است؛ دل باید حاضر شود و نسبت خویش را با حق بیابد. در این حال است که جرعهجرعه، نور مینوشی و لحظهلحظه، تقرب مییابی.
۳. هرچه از بدن و تعلقات و دنیا و میخواهمهای اینجهانی گریزان میشوی، بیشتر و بیشتر به حق مطلق، متصل میشوی. آنکه زنجیر تعلقات دنیوی را از پای دل نگسسته، بال پریدن ندارد. او خاکنشین است و کوتهبین. دریدن زنجیر، همان و پرواز، همان.
۴. وصف این حالات کجا و چشیدن طعم آنها کجا. باید رفت و دید، نه اینکه نشست و شنید. اما آنکه اسیر صورت است، از معنا بینصیب است. در ظواهر و مقدمات، متوقفیم و از عوالم بالا، منقطع.
۵. بارالها، ما را نیز از خوان «توجه» و «حضور» و «اتصال» و «تقرب»، متنعم گردان. صدالبته به وساطت علیبنابیطالب. این نبی و امام هستند که «خلق» را به سوی «حق» میبرند و در وادی حق، سیراب میکنند. بیقافلهسالار، سفر نتوان رفت؛ آن هم سفر قدسی.
۶. مینگری که چگونه از وجودش، حضور میتراود و توجه میبارد. گویا اینجا نیست. باید از اینجا غایب شد تا در آنجا، حاضر شد...
🌙
@mesbahyazdi_ir