“You?” Theseus yelled. “He won’t choose you!” “The kingdom is mine!” Pelias claimed. “Father will give it to me—or I’ll use force to take it!” Theseus made a sudden move to take out his sword. Then Pelias did the same. “Beating me will be a challenge,” Theseus said. “Fight me now. The winner gets the kingdom!” Pelias agreed. King Minos could hear his sons fighting. The youngest son, Jason, stood beside him. He sensed his father’s sadness. The king laid his hand flat on Jason’s arm. تسئوس فریاد زد «تو؟» «او تو را انتخاب نمی‌کند!» پلیاس ادعا کرد «پادشاهی متعلق به من است!» «پدرم آن را به من خواهد داد — یا من با زور آن را تصاحب می‌کنم!» تسئوس به طور ناگهانی حرکت کرد تا شمشیرش را بیرون بیاورد. سپس پلیاس همین کار را کرد. تیزهوس گفت «شکست دادن من یک چالش خواهد بود»، «اکنون با من بجنگ. برنده پادشاهی را به دست می‌آورد!» پلیاس موافقت کرد. شاه مینوس می‌توانست صدای دعوای پسرانش را بشنود. پسر کوچک‌تر، جیسون، کنار او ایستاده بود. او غم پدرش را احساس کرد. شاه دستش را به آرامی و صاف روی بازوی جیسون گذاشت. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸