“Your brothers fight too much,” the king told him. “I must protect my kingdom from all harm. They’ll divide it between them. The people won’t know what to do. There’ll be war. I can’t allow either of them to be king. Therefore, I’m making you king. Your kindness has always made you special. It’s the difference between you and your brothers. You can bring peace. They can’t.” Then the king died. Theseus and Pelias heard that their youngest brother was king. They were surprised. They realized that their fighting was wrong. It had kept them from saying goodbye to their father. They agreed to have Jason as their king. He was the best choice. شاه به او گفت «برادرانت بیش از حد با هم می‌جنگند»، «من باید حکومت ام را از هر گونه آسیبی حفظ کنم. آن‌ها آن (حکومت) را بین خودشان تقسیم می‌کنند. مردم نمی‌دانند باید چه کنند. جنگی در پی خواهد داشت. من نمی‌توانم هیچ یک از آن‌ها را پادشاه کنم. بنابراین، من تو را پادشاه می‌کنم. مهربانی تو همیشه تو را خاص کرده است. این تفاوت بین تو و برادرانت است. تو می‌توانی صلح را به ارمغان بیاوری. آن‌ها نمی‌توانند.» سپس شاه درگذشت. تسئوس و پلیاس شنیدند که برادر کوچک‌ترشان پادشاه شده است. آن‌ها شگفت‌زده شدند. آن‌ها متوجه شدند که جنگیدنشان اشتباه بوده است. این موضوع مانع از این شده بود که آن‌ها با پدرشان خداحافظی کنند. آن‌ها موافقت کردند که جیسون را به عنوان پادشاه خود بپذیرند. او بهترین انتخاب بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸