🌹ماجرای طی الارض امام حسن عسکری(علیهالسلام) به ایران
♦️ طي الارض به گرگان جلوهاي از اعجاز امام حسن عسكري (عليه السلام)در سوم ربيع الثاني سالروز ورود و سفر ایشان به جرجان استان گلستان فعلي و متبرك شدن اين شهر به قدوم نازنين حضرت ميباشد.
♦️استان گلستان فعلي كه در گذشته مشهور به جرجان و استرآباد بود، داراي يك شناسنامه روشن و تاريخ پر فراز و نشيبي ست كه در آن وقايع مهمي رخ داد، كه از جمله آن ميتوان به طي الارض امام حسن عسكري به اين سرزمين اشاره كرد. بنا به گفته محدثين امام حسن عسكري آن زمان ۲۳ سال سن داشتند. ظاهرا اولين محدثي كه داستان واقعي ورود امام را به گرگان نقل كرده، قطب الدين راوندي از محدثين قرن ۶ بود كه در كتاب (الخرائج و الجرائج) آورده است. بعدها محدثين ديگر از جمله علامه مجلسي در بحار الانوار، فخر الدين اردبيلي در «كشف الغمه في معرفه الائمه»، شيخ عباس قمي در منتهي الامال، محمد شريف رازي در كرامات الصالحين و... راوندي به سند خود نقل كرده است كه جعفر بن شريف جرجاني ميگويد:
سالي عازم حج شدم و در «سامرّا» نزد امام عسكري (عليه السلام) رسيدم. شيعيان، مال زيادي را توسط من براي آن حضرت فرستاده بودند. خواستم از حضرت بپرسم كه آنها را به چه كسي بدهم؟ اما پيش از اينكه چيزي بگويم، فرمود: آنچه با خود آوردهاي به مبارك، خادم من بده!
من نيز چنان كردم. سپس گفتم: در گرگان شيعيانت به شما سلام ميرسانند. فرمود: آيا بعد از اتمام مناسك حجّ به آنجا برمي گردي؟
گفتم: آري. فرمود: تو بعد از صد و هفتاد روز، به گرگان ميرسي. و در آغاز روز جمعه، سه روز گذشته از ماه ربيع الآخر، به آنجا وارد ميشوي. به آنها بگو كه من نيز پايان همان روز، آنجا ميآيم. برو كه رهيافتهاي! خدا تو را و آنچه با خود داري سالم نگه خواهد داشت. بر خانوادهات وارد ميشوي و براي پسرت، شريف فرزندي به دنيا خواهد آمد، اسمش را صلت بن شريف بن جعفر بن شريف بگذار. و خداوند او را بزرگ ميگرداند و از دوستان ما خواهد شد.
گفتم:اي فرزند رسول خدا! ابراهيم بن اسماعيل جرجاني از شيعيان شما است و بين دوستانت بسيار كار خير انجام داده و هر سال بيش از صد هزار درهم از ثروت خود را به آنان ميدهد.
فرمود: خدا به ابراهيم بن اسماعيل، به خاطر رفتارش با شيعيان ما پاداش دهد، گناهان او را بخشيده و فرزند سالمي به او روزي خواهد كرد كه حق را ميگويد، به او بگو كه حسن بن علي گفت: نام پسرت را «احمد» بگذار.
آنگاه از پيش آن حضرت رفته و مناسك حج را انجام دادم. و خدا مرا سالم نگه داشت تا اينكه روز جمعه، از ماه ربيع الآخر، در ابتداي روز همچنان كه امام (عليه السلام) فرموده بود، به گرگان رسيدم. دوستان و آشنايان براي تبريك به ديدارم آمدند. به آنها گفتم كه امام حسن عسكري (عليه السلام) وعده داده است كه تا پايان امروز اينجا بيايد، پس آماده شويد تا پرسشها و حاجتهاي خود را از او بخواهيد.
همين كه نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من گرد آمدند. به خدا سوگند! چيزي متوجه نشديم جز اينكه امام آمد و وارد خانه شد. ابتدا او بر ما سلام كرد، آنگاه ما به استقبالش رفتيم و دستش را بوسيديم. سپس فرمود: من به جعفر بن شريف وعده داده بودم كه آخر همين روز به اينجا بيايم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به سوي شما آمدم تا تجديد عهد نمايم. و اكنون در ميان شما هستم تا پرسشها و حاجتهاي خود را مطرح سازيد.
نخستين كسي كه پرسش نمود، «نضر بن جابر» بود. او گفت:اي فرزند رسول خدا! چند ماه است كه چشمان پسرم آسيب ديده است، از خدا بخواه تا بينايي را به او برگرداند. حضرت فرمود: او را بياور، پس دست مباركش را به چشمان وي كشيد، بينايي او به حالت اول برگشت، آنگاه مردم يكايك ميآمدند و نيازهاي خود را مطرح ميكردند و حضرت نيز براي آنها دعا مينمود و نيازهايشان را برآورده ميساخت. سپس حضرت، همان روز به سامرّا برگشت.
پينوشتها: ۱. موسوعة الامام عسكري (عليه السلام) ج ۱، ص ۳۳۵، رقم ۳۵۰.
----------------------------------------------------
💡
@FANUSESHAB