وقتی‌ترکش‌به‌قلبش‌خورد‌ بلند‌گفت :یامهدی سرش‌رو‌بلند‌کردم‌که‌بذارم‌روی‌پام‌،اما‌گفت ول‌کن‌سرم‌رو،بذار‌آقا‌‌سرم‌رو‌بغل‌کنه ((: لبخند‌‌به‌لب‌داشت‌که‌پرکشید چه‌رفتنی ! سر‌به‌دامن‌مولا،با‌لبخند (((: