🌸 و ششم گاهی بابای مهران از رفت و آمد دخترها عصبانی می‌شد. ولی من جلوی او می استادم. یادم هست که یک سال بعد از انقلاب سیل آمد. مهری مینا برای کمک به سیل‌زده‌ها رفتند. بابای مهران صداش دراومد: دخترای من چیکاره هستند که واسه کمک به سیل زده ها میرن ؟. ولی من ایستادم و گفتم :دخترام واسه خدا کار میکنن تو نباید اون هارو ناراحت کنی کمک به روستاهای سیل‌زده ثواب داره نباید جلوی اونا رو بگیری. بعد از انقلاب در مدارس آبادان معلم ها دو دسته شدن. گروهی طرفدار انقلاب و باحجاب و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند. زینب روسری و چادر می زد ولی بعضی از معلم های مدرسه راهنمایی شهرزاد که هنوز حجاب را قبول نداشتند و با انقلاب همراه نشده بودند به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند .شهلا هم در همان مدرسه بود . یک روز برای من تعریف کرد که معلم علوم زینب وقتی میخواست ستون فقرات را درس بدهد دست روی کمر زینب گذاشت و توضیح داد .زینب آنقدر لاغر بود که بچه های کلاس می‌گفتند: از زینب میشه تو کلاس علوم استفاده کرد. زینب بعد از انقلاب تصمیم گرفت به حوزه علمیه برود و طلبه شود. به رشته علوم انسانی و درس های دینی، تاریخ و جغرافیا علاقه زیادی داشت. او می گفت : ما باید دین مون رو خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم. در آن زمان زینب ۱۲ سال داشت و نمی‌توانست به حوزه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد به حوزه علمیه قم برود. شاید علت این تصمیم زینب وجود کمونیست ها در آبادان بود. ادامه دارد...