▪️▪️▪️ادامه ماجرای حسن بصری عارف بزرگ ....
🍃"نفر دوم که بود ؟ "
🔺استاد دوم
#سگی بود ، می خواستم از
#رودخانه آب بنوشم ، که آن سگ از راه رسید!
او هم تشنه بود .
☝اما هر بار به آب می رسید ،
#سگ دیگری را در آب می دید ؛ که البته چیزی نبود جز
#بازتاب_تصویر_خودش_در_آب.
🔺سگ می ترسید ، عقب می کشید ، واق واق می کرد.
▪️همه کار می کرد تا از
#برخورد با آن سگ دیگر
#اجتناب کند.
☝اما هیچ اتفاقی نمی افتاد .
😑سرانجام ، به خاطر
#تشنگی بیش از حد ، تصمیم گرفت با این مشکل روبرو شود و
#خود را به داخل
#آب انداخت ؛ و در همین
#لحظه،
#تصویر_سگ-دیگر_محو_شد!!!
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/JAVALDUZ