هوالعزیز 💐 🍀استاد فاطمی نیا: 🌺از امام صادق(ع) نقل است روزي حضرت ابراهيم(ع) در نزديكي بيت المَقْدِس پيرمردي را ديد. 🌺حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند وپرسیدند منزلت كجاست؟ 👈پاسخ داد كه منزلم پاي آن كوه است 🌺حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيري؟ 👈پيرمرد تاملي كرد و گفت عيبي ندارد ولي مانعي در مسير هست كه آبي است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم! 🌺حضرت پرسيدند خودت چطور عبور ميكني؟ 👈پيرمرد حضرت ابراهيم را نميشناخت ، جواب داد از روي آب رد ميشوم! 🌺حضرت فرمودند شايد ما هم رد شديم. به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند. 👈پيرمرد عابد ازروي آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم ازروي آب عبور كرد! پیرمرد تعجب کرد ومهمان را احترام کردو به منزلش برد. 🌺صبح روزبعد حضرت به عابد فرمودند دعايي كن كه من آمين بگويم. 👈پيرمرد درد دلش باز شد وخطاب به حضرت گفت: 😊چه دعايي بكنم!؟ دعاي من مستجاب نميشود! سي وپنج سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود! 🌺حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟ ▪️عابد پاسخ داد سی وپنج سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود! 🌺حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم! ✋🏻بله ! يك سرّي بوده است كه این عابد بايد سي وپنج سال منتظر اين خليل مي شد! 👈در اين سي وپنج سال ناله هايش او را به جايي رسانده بود كه از روي آب رد ميشد! 😊عزيز من يك وقت صلاح ومصلحت در اين است كه بنده خيلي به در خانه ي خدا برود. https://eitaa.com/JAVALDUZ