سلام سلام
چطورید؟
من اومدم با یه رمان عالیه گاندویی
باورت نمیشه ؟ باشه بیا و ببین .
اسم رمان رو میدونی؟؟ نه ؟
باشه بهت میگم
🙃آغوش امن برادر 🙃
با سرعت زیادی در حال عبور از خیابان بود و متوجه اتفاقات اطرافش نبود تا وقتی که خود را روی آسفالت سفت و سرد خیابان دید و سیاهی نصیب چشمان زیبایش شد
بچه ها با خنده به رسول و داوود می نگرند . رسول بعد از مدت ها توانسته است خنده را روی لب هایشان پدید آورد . آنها از وجود رسول خداراشکر میکردند . رسول شده بود دلیل خنده هایشان . از نظر آنها او نعمت بزرگی است
و صدایی که در سایت می پیچد و صورت رسولی که به سمت مخالف میچرخد و سرخ میشود و دست رسول که به سمت صورتش میرود و اشکی که در چشمانش حلقه میشود
از سایت خارج شدم و به سمت خونه حرکت کردم . داشتم توی راه خودم میرفتم اما یهو یه ماشین بهم برخورد کرد و تعادلم رو از دست دادم
تازه کلی فعالیت گاندویی هم داره . مثل کلیپ و ادیت و عکس و...
زود باش عضو شو که اگه عضو نشی پشیمون میشی☺️
https://eitaa.com/romanFms