هربار کہ چشم به گنبدطلایی‌ات میدوزم درخششی ازلطف و مهربانی ات همراه با بغضی مست‌کننده گلویم را می‌فشارد، یا رضا، توهمانی هستـے کہ مهمان ناخوانده‌سرزمین من شدۍ و اینکہ همگان مهمان و محتاج تواند.... اۍ غریب نواز دستانـ نوازشت را بر سرمن نیز بکش.