[In reply to Arman] بسمه تعالي برگي از خاطرات ( تهران – 1352 – کار در کارگاه فرش بافي) من 12 ساله بودم که عازم تهران شدم و شب هنگام که با پدر خدا بيامرزم از اتوبوس در خيابان ؟؟؟ کنار ميدان توپخانه پياده شده و در هنگام شبانه سوار متور سه چرخي شديم تا ما را به خيابان ابوذر ( منشعب از خ قلعه مرغي ) امروزه ( چهار راه مقدم ) ببرد و از خيابانهاي متعدد گذشته و من که در پشت ان موتور سه چرخ با يک محفظه حاوي وسايل نشسته بودم و دچار هيجان و دلشوره و ... بودم و با خودم فکر ميکردم خدايا من تو اين شهر چگونه قرار است با برادرم زندگي کنم و چگونه ميتوانم محل دبيرستان ( ذوقي – عباسي خاکي – خ شير و خورشيد – حلال احمر امروزي – نزديک ميدان گمرک – نزديک محله جمشيد ) و محل منزل را تشخيص دهم؟. با توجه به اينکه من مدتي تنها بودم و با برادرم زندگي ميکردم مادرم پدر را مجبور کرد که همگي به تهران عزيمت کنند و بناچار تمامي خانواده رهسپار تهران شدند و ما همگي در تهران مستقر شديم و چون محل کار پدر در گرگان بود هر دوهفته يکبار به ما در تهران سر ميزد و خرجي دو هفته را بهمون ميداد. من از ماه سوم علاوه بر اينکه دبيرستان ميرفتم در يک شرکت و يا به عبارت بهتر در يک کارگاه قالي بافي در نزديکي منزل کار ميکردم تا به هزينه هاي خانواده کمکي کرده باشم. حق الزحکه اي که دريافت ميکردم هفته اي 10 تومان بود که معمولا در پايان هفته دريافت ميشد در يکي از روز ها که وسط هفته بود و مبلغ در نظر گرفته شده از جانب بابا رو به اتمام بود و برادر کوچک دوساله ام به شدت مريض شده بود و اصلا در ان نزديکيها درمانگاهي وجود نداشت و البته اهي هم در بساط نبود تا اورا به يک پزشک برسانيم ( چنين به نظر ميرسد افرادي که زمان پهلوي را دوران طلايي خوانده و دروازه تمدن بزرگ را قبول ميکنند چگونه مي انديشند و شايد ان زمان را لمس نکرده باشند !). در هر صورت وضعيت بيماري برادر خيلي نگران کننده بود و مادر هم از بهبودي فرزند نا اميد شده بود تا اينکه من به رييس کارگاه وضعيت را شرح داده و گفتم تو رو خدا استثنا اين دفعه حقوق هفتگي منو زودتر بده برادرم داره ميميره و ما پول نداريم دارو براش بخريم که ان پدر خدا بيامرز هم قبول کرد و من بدو بدو رفتم از عطاري مقداري ( شير خشت ) خريدم واوردم منزل و مادر ان را اب کرد و به زور در حلق برادر ريخت و بعد از مدتي برادر چشمهايش را باز کرد و با همان داروي گياهي مسير بهبودي را طي کرد( خدايا تو را شکر گزاريم ).