هدایت شده از Dr.molla
«محمود خالقی»، وصی سردار سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» در امر تغسیل و تدفین : اولین آشنایی من با شهید حاج قاسم سلیمانی به سال 64 و قبل از عملیات والفجر 8 باز می گردد، در جوار شهید مغفوری بودم که ایشان را دیدم و آشنا شدیم، قبل از عملیات کربلای 4 در سال 65 هم یک هفته ای را با مرحوم آیت الله «سیدکمال موسوی شیرازی»، از عرفای بنام و افراد موردتوجه امام و رهبری و از رفقای آیت الله العظمی خامنه ای یک هفته ای به لشکر ثارالله(ع) رفتیم. در آن یک هفته با سردار سلیمانی پایه رفاقت را ریختیم و این رفاقت ادامه داشت تا زمان شهادت ایشان و بر اساس توصیه شفاهی ایشان و نیز قیدشده در وصیتنامه شان، کار سنگین قرار دادن ایشان در منزل ابدی در گلزار شهدای کرمان بر عهده من قرار گرفت. یکی از شهدای بنام دوران دفاع مقدس در گلزار شهدای کرمان، «عبدالمهدی مغفوری»، فرمانده بسیج سال های اوایل دهه 60 است؛ من در محضر شهید مغفوری بودم که سردار سلیمانی از آنجا عبور کرد و اولین بار ایشان را آنجا دیدم؛ شهید مغفوری در کنار مقامات معنوی هم خوش صدا بود و هم خوش‌خط لذا روی قایق نشسته بود و در حال نوشتن اسم روی یک قایق دیگر بود، هم قایقی که ایشان سوار بود هم قایق همجوار تکان می خورد، وقتی حاج قاسم رد شد و سلام و علیکی کرد و از شهید مغفوری پرسید: در چه حالید؟ شهید مغفوری پاسخ داد: مشغولیم، اما سخت است. حاج قاسم در پاسخ گفت: بله جنگ است و جنگ سختی دارد، سپس نزدیک آمد و از ما و شهید مغفوری تفقد کرد. حاج قاسم جمع بین اضداد به حسب ظاهر بود، بین مهر و قهر و شجاعت و عطوفت را جمع کرده بود در عین اینکه فرمانده ای بسیار شجاع بود در جای خود بسیار جدی بود، تعبیر دوستان این بود که ابروهای ایشان هم تراز نیست (کنایه از جدیت) و بسیار هم شیرین و لطیف بود، هنر ایشان این بود که بین این اموری که به حسب ظاهر ربطی به هم ندارند، جمع ایجاد کرده بود. البته ایشان مهر و عطوفت را در عین جدیت داشت و دوستان و اطرافیان جدیت ایشان را پذیرفته بودند. تعجیل حاج قاسم برای خواندن نماز شب در روضه مسجدالنبی(ص) در سال 71 به حج مشرف شدیم، من و سردار مسئولیتی در بعثه مقام رهبری داشتیم البته کاروان های ما مستقل بود؛ کاروان حاج قاسم به مسجدالنبی(ص) نزدیک تر بود و من شب ها به محل استقرار کاروان ایشان می رفتم. آن زمان درهای مسجدالنبی(ص) از 11 شب تا یک ساعت قبل از اذان صبح بسته می شد، زائران از دو ساعت قبل از اذان پشت درهای بسته می ایستادند تا به محض بازگشایی به سرعت وارد شوند؛ من و حاج قاسم جزء اولین نفرها بودیم که می ایستادیم و به محض آنکه درها باز می شد به سرعت داخل می شدیم و هدف مان این بود که به بخش روضه مسجد برویم و نماز شب را بخوانیم. روزها هم مشغول کار می شدیم، در مکه هم مشغول امور بودیم حاج قاسم معمولاً روز عرفه را با نذر قصد روزه می کرد و آن زمان که عرفه در فصل گرمای عربستان بود، روزه دار بود یکی دو باری که غار حرا مشرف شدیم از سکوت و خلوتی آنجا بسیار خوشش آمد. در مکه عقد اخوت بستیم. دوست مشترکی با سردار سلیمانی داشتیم به نام حجت الاسلام شهید «حمید حسنی سعدی» که جزء نخستین فرماندهان روحانی سپاه استان کرمان بود، بعد از خدمت رسانی در زلزله بم در سال 82 در مسیر تصادف کرد و به رحمت ایزدی پیوست، در مراسم تدفین و تشییع آن شهید بزرگوار، سردار سلیمانی به من گفت: اگر برای من هم چنین اتفاقی افتاد شما مراسم تدفین من را انجام دهید. حدود هفت هشت سال بعد مرحوم حجت الاسلام جعفری که در ظاهر روشندل بود به رحمت ایزدی پیوست، بیشتر مراسم تدفین ایشان را من انجام دادم، سردار سلیمانی آنجا هم به من گفت: شنیده ام مراسم تدفین آقای جعفری را شما انجام داده اید، اگر من هم به رحمت خدا رفتم، شما مراسم تدفین من را انجام دهید. دو سه سال قبل در مراسم ختم پدرشان هم در رفت و آمدها مجدد این حرف را زدند که من متاثر شدم و گفتم این را نگویید برای من سنگین است. ماجرای دیدار با مراجع و گرفتن شهادت پنجشنبه یکی از ماه ها دی یا بهمن سال 96 بود که برای دیدار با مراجع به قم آمده بود، به من گفت: آقای رحیم صفوی چند ماه قبل به محضر آیت الله العظمی جوادی آملی رفته و ایشان پیغام داده است: من دلم برای سردار سلیمانی تنگ شده، بفرمایید بیایند ایشان را دیدار کنیم. سردار هم در عین علاقه به همه مراجع، علاقه ای خاص به آیت الله العظمی جوادی آملی داشت، لذا آمد و با ایشان و دیگر مراجع دیدار کرد. ظهر برای ناهار با هم بودیم و شب نیز همین طور، شب در همان منزلی که حضور داشتیم به من گفت می خواهم با شما صحبتی کنم، ایشان پارچه ای از جیبش درآورد که روی آن برخی دعاهای مستحب مثل «جوشن کبیر» نوشته بود، گفت داده ام مراجع امضا کرده اند شما هم امضا کن. من نه از نظر روحی می توانستم بپذیرم و نه دستم توانایی انجام این کار را داشت؛ با تاثر و اشک گفتم نمی توانم این