#داستان_دنباله_دار
⚫️
#داستان_رسول_ترک_۱
ماجرای
#توبه_رسول_ترک_۱
باز هم ماه محرّم از راه رسیده بود و تمام محلّه های تهران همانند محلّه های همه شهرها و روستاهای شیعه نشین، جنب و جوشی خاص پیدا کرده بود. مرد و زن، کوچک و بزرگ، دارا و نادار علاوه بر اینکه خودشان لباس های مشکی بر تن کرده بودند، در و دیوارهای خانه ها و محلّه هایشان را نیز با پارچه هایی به رنگ لباس هایشان، سیاه پوش کرده بودند.
در آن سال، در یکی از شب های دهه اول محرم مردی با ابهّت و قوی هیکل به سوی یکی از هیئت های اطراف بازار تهران در حرکت بود. آن مرد نامش رسول بود و چون اهلِ تبریز بود تهرانی ها به او رسول تُرک می گفتند. رسولِ تُرک آن شب نیز به سوی هیئت و جلسه روضه ای می رفت که مسئولین و بعضی از شرکت کنندگان در آن هیئت از اینکه رسولِ تُرک به هیئت و جلسه آنها می آمد بسیار ناراحت و ناخشنود بودند.
در این چند شبی که از ماه محرم گذشته بود رسول ترک هر شب در آن هیئت حاضر شده بود. او در این چند شب به همه نشان داده بود که نمی تواند مانند بسیاری از شرکت کنندگان و عزاداران در گوشه ای از مجلس آرام و ساکت بنشیند. او خودش را متفاوت از دیگران حس نمی کرد و فکر می کرد می تواند در آن جلسات هر کاری که هر یک از اعضای هیئت می کند او نیز انجام دهد. او حتّی بدش نمی آمد تا در نظم و ترتیب بخشیدن به مراسم عزاداری نیز دخالت کند. هر چند که همه حرکت ها و کارهای رسول با نوعی شلوغ کاری همراه بود، امّا به هیچ وجه اساس و ریشه این نارضایتی ها و دلخوری های اهل هیئت به خاطر این شلوغ کاری ها نبود. آنها از مرام و شخصیت رسول ناراحت بودند. آنها فکر می کردند که وجود و حضور چنین آدمی، هیئت و جلسه عزاداری و توسّل را از شور و اخلاص و صفا باز می دارد و حق هم در ظاهر با آنها بود، زیرا رسول آدمی قلدر و لات و لااُبالی بود.
او مردی بود که به فسق و زورگویی شهرت داشت. او یکی از قلدرهای شروری بود که گاه با مأموران کلانتری های تهران نیز به طور جدّی در می افتاد.
امّا رسولِ تُرک با تمام این گمراهی هایی که داشت، یک صفت و خصلت نیکو و عجیبی نیز داشت. او دوست داشت در ماه های محرّم در هر شکل و حالتی که هست در جلسه های سوگواری و روضه سرور آزادگان عالَم، حضرت حسین بن علی علیهما السلام شرکت کند. او نسبت به امام حسین علیه السلام بسیار بسیار مؤدّب بود. پدر و مادرش ارادت و محبّت به امام حسین علیه السلام را از سنین کودکی در جان و قلبِ رسول کاشته بودند.
او گاهی قبل از اینکه بخواهد به سوی جلسه روضه ای حرکت کند ابتدا دهانش را برای لحظاتی کوتاه در زیر شیرِ آب می گرفت و به خیالِ خودش دهانش را به این شکل آب می کشید تا دیگر نجس نباشد و آن گاه به سوی هیئت و جلسه روضه ای به راه می افتاد.
ادامه دارد...
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha