ماجرای عشق شهریار
🔸هوشنگ طيار شاگرد و دوست و همشهری شهريار از عشقی كه نقطه عطف زندگی شهریار و عاملی در روی آوردن او به ادبيات هست، میگه
🔸زمانی كه شهريار برای خوندن درس پزشكی به تهران اومد، همراه با مادرش در خيابان ناصرخسرو كوچه مروی يک اتاق اجاره میکنه. اونجا عاشق دختر صاحبخونه میشه، صحبتی بين مادرهاشون مطرح میشه و يک حالت نامزدی بوجود مياد. قرار میشه كه شهريار بعد از اينكه دوره انترنی رو گذروند و دكترای پزشكی رو گرفت با دختر عروسی كنه.
🔸شهريار که رفته بود خارج از تهران تا دوره رو بگذرونه و وقتی برگشت متوجه شد، پدر دختر رو به يک سرهنگ داده و اونا با هم ازدواج كردن. شهريار دچار ناراحتی روحی شديدی میشه و حتی مدتی هم بستری میشه و در اين دوران غزلهای خوب شهريار سروده میشه.
🔸اون دختر بر خلاف شايعات فاميل شهريار نبود و «عزيزه خانم» همسر شهريار فاميلش بوده.
🔸بهجتآباد سابق بر اين تفرجگاه تهران بود و مثل امروز آپارتمانسازی نشده بود. اين محل، جايی بود كه بيشتر اوقات شهريار با دختر برای گردش اونجا میرفت. بعد ازاينكه دختر ازدواج میكنه، شهريار يک روز سيزده بدر برای زنده كردن خاطرات اونجا میره و دختر هم با شوهر و بچه اونجا میان، شهريار با دختر روبرو میشه و اين غزل رو اونجا میگه:
يار و همسر نگرفتم كه گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پيری پسرم
#حسینیـــہ_مجـــازے
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha