📔
#بخوانید |
#کتاب_شهدایی
📚
#خاطرات_فاطمه_آباد
🔻گذری بر خاطرات سردار شهید علی بینا
💬 به روایت همسر شهید
✍نویسنده: محمدرضا محمدی پاشاک
در بخشی از کتاب خاطرات فاطمه آباد میخوانیم:
«داشتم علی بینا را فراموش میکردم که یک روز کتاب حجاب استاد شهید مطهری به دستم رسید. همراهش یک نامه بود. علی نوشته بود: «پاسدار هستم. پدر و مادرم کشاورزند. بدان که از جبهه و جهاد جدا شدنی نیستم. حالا خودت تصمیم بگیر.»
دیدم میخواهد مرا بسنجد. در جوابش نوشتم: «جو خانهٔ ما، پذیرای نامهپراکنی نیست. رضاً برضاک تسلیماً لامرک.»
علی قوتِ دل گرفت و بیشتر پافشاری کرد. وقتی پدر رضایتم را دید، گفت: «مگر من راضی میشوم دخترم را به دیار غریب بفرستم؟» برادرم نصیحتم کرد که کوتاه بیایم. گفتم: «تصمیمم را گرفتهام.» شدم تنهای تنها. گفتم: «این علی چقدر مظلوم است!»
در کورهای از دلهره و تشویش میسوختم و همزبانی نداشتم. علی میتوانست به آنها نوید یک زندگی آسوده را بدهد؛ اما نداد. گفت که جهاد در راه خدا را فراموش نخواهد کرد. گفت که زندگی سختی در پیش داریم. راستی و صداقت، کار دستش داد. همین پاکی او، عزمم را جزم کرد. خوب، من هم دنبال ایدهآل خودم میگشتم.»
@Fahma_KanoonTaha