💠⚜🔹⚜💠⚜🔸⚜💠⚜🔹⚜💠 دو صد من استخوان باید از دنیا رفت برادرش خواست قائم مقام او شود، با مادرش د ر این مورد مشورت کرد. 🔸مادر گفت: هرگز کار حاتم از تو ساخته نیست . ولی برادر حاتم به سخن مادر اعتنا نکرد، بلکه جانشین برادرش شد و بر مسند برادر که در میان قبه و تالاری که هفتاد در داشت، نشست (علت اینکه حاتم برای این تالار هفتاد درب درست کرده بود این بود: تا بینوایان از هر دری که بخواهند وارد شوند و عرض حاجت نمایند- گرچه مکرر باشد – حاجت آنها را بر آورد) ❣مادر خواست پسرش (برادر حاتم) را آزمایش کند ، با لباس مبدل به طوری که پسرش او را نشناسد از دری وارد شد و عرض حاجت کرد پسر به حاجت او رسیدگی نمود. ❣بار دوم مراجعه کرد و نتیجه گرفت بار سوم از درب دیگر وارد شد و عرض حاجت نمود، برادر حاتم از دیدن آن زن ناشناس که سومین بار به او مراجعه کرد ، سخت ناراحت شد و گفت: «ای عورت» ! امروز دو نوبت از من چیزی گرفتی باز از درب دیگرآمدی؟! برو – برو 🌤مادر خود را پیش پسر ظاهر کرد و گفت: پسرم! برادرت حاتم را به همین قیافه ناشناس امتحان کردم و از هفتاد درب در یک روز بر او وارد شدم و عرض حاجت کردم، برادرت حاجتم را برطرف کرد 🍶در آن هنگام که شما بچه بودید، حاتم به یک پستان قناعت میکرد و پستان دیگر را برای تو می گذاشت ولی تو در یک پستان شیر می خوردی و پستان دیگر را با دست نگاه می داشتی!! 📙پندهای جاویدان ص251، مولف محمد محمدی اشتهاردی 🚩 با ارسال مطالب کانال به دیگران معارف اسلامی ودر نشرآن سهیم باشید.〽 🌍 eitaa.com/fatemiyoon18 ایتا 🌍 sapp.ir/fatemiyoon18 سروش