💚 محبت سرشار پيامبر (ص) به شاعر اهل بيت (ع)
📜 دعبل خزاعى از شاعران آزاده بود كه با اشعار خود از حريم امامان (علیهم السلام) دفاع مى كرد و ياد آنها را در خاطره ها زنده مى نمود.
🧔🏻♀ پسرش علىّ بن دعبل مى گويد:
🛌 لحظات آخر عمر پدرم دعبل فرا رسيد ديدم در حال جان دادن است، در آن حال رنگش تغيير كرد و صورتش سياه شد و زبانش گرفت و با اين حال مُرد!!
‼️ من درباره حقانيت مذهب او (مذهب تشيّع) در شك افتادم كه آيا حق است يا نه؟ اگر حق است پس چرا پدرم در حال جان دادن اين گونه بد حال گرديد؟ (كه نشانه عاقبت بد است!!)
🌌 همچنان اين شك و ترديد در من بود و حيران بودم تا اينكه پس از سه روز پدرم را در عالم خواب ديدم كه لباس سفيد در تن داشت و كلاه سفيد بر سرش بود، گفتم:
🧔🏻♀✋🏻 اى پدر، خدا با تو چه كرد؟
👳🏻♂☝️🏻گفت: پسرم! آنچه را هنگام جان كندن از من ديدى كه صورتم سياه شد و زبانم گرفت به خاطر آن بود كه من در دنيا شراب خورده بودم، و همچنان در آن حال بودم تا اينكه رسول خدا (ص) ملاقات نمودم كه لباس سفيد در تن داشت و كلاه سفيد بر سرش بود، به من فرمود:
🌹 تو دعبل هستى؟
✋🏻 گفتم: آرى اى رسول خدا!
🌹فرمود: از اشعارى را كه در شأن فرزندان من سروده اى بخوان، من اين دو شعر را خواندم:
▪️لا اضحك اللّه سنّ الدّهر ان ضحكت
▪️و آل احمد مظلومون قد قهروا
▪️مشرّ دون نقوا عن عقر دارهم
▪️كانّهم قد جنوب ماليس يغتفر
🔻ترجمه:
▪️اى دندان روزگار، خداوند تو را نخنداند، اگر روزى خنديد
▪️با اينكه آل محمّد (ص) مظلوم واقع شده
▪️و توسط دشمنان مورد خشم قرار گرفتند.
▪️آنها طرد شده و از خانه هاى خود تبعيد گرديدند به گونه اى كه گويا گناه نابخشودنى نموده اند.
🌹پيامبر (ص) فرمود: احسنت، سپس از من شفاعت كرد و لباس و كلاه خود را به من داد، همين لباس و كلاهى كه مى بينى، اهدائى آن حضرت است.
📔داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردی
📱 به ما بپیوندید...
🆔
eitaa.com/fatemiyoon18
🆔
splus.ir/fatemiyoon18