💝 صلوات الله علیه با جمعي در جايي نشسته بود. مردي هيزم شکن از آن راه با خوشحالي و خوردن نان مي گذشت. به اطرافيان خود فرمود: «شما تعجب نمي کنيد از اين که اين مرد بيش از يک ساعت زنده نيست؟» ولي آخر همان روز آن مرد را ديدند که با بسته اي هيزم مي آيد. تعجب کردند و از علت نمردن او را پرسيدند. بعد از احوالپرسي از مرد هيزم شکن فرمود: «هيزمت را باز کن». وقتي که باز کرد، مار سياهي را در لاي هيزم او ديد. فرمود: «اين مار بايد اين مرد را بکشد ولي تو چه کردي که از اين خطر عظيم نجات يافتي؟» گفت: «نان مي خوردم که فقيري از مقابل من گذشت. قدري به او دادم و او درباره من دعا کرد.» فرمود: بر اثر همان دستگيري از مستمند، خداوند اين بلاي ناگهاني را از تو برداشت و 👈پنجاه سال ديگر زنده خواهي بود. 📚تفسير نمونه قرارگاه 💝