🟢 چراغ سبز در داخل
🟡 چراغ زرد در بیرون
🔴 ملت پشت چراغ قرمز
⚫️ گویند روزی ملانصرالدین بُزش را برد بازار فروخت ۱۰ دینار اما وقتی برگشت دید بز ۲۰ دینار میارزد!
باز برگشت بازار و همان بز را ۱۵ دینار خرید و خوشحال به خانه آمد و به زنش گفت بز را دادم ۱۰ اما دیدم ۲۰ میارزد و برگشتم خریدم ۱۵ دینار...
زنش گفت:من هم داشتم پنبهها رامیفروختم دیدم از یک کیلو کمتر است، النگوهایم را گذاشتم لای پنبهها که وزنش یک کیلو شود!
ملا گفت: اگر همینجوری تو از داخل و من از خارج تلاش کنیم حتما موفق میشویم!
▪️ظریف میرود خارج تا چشمک چراغ زرد را برای گفتگو روشن می کند و میگوید ما دیگر با حجاب خانمها کاری نداریم و حاکمیت دیگر در موردحجاب سخت نمی گیرد وحقوق شهروندی زنان را رعایت می کند.
و اینک برای جبران خسارت های گذشته در برجام، دوباره آماده نشستن پشت میز گفتگو و مذاکره هستیم.▪️پزشکیان هم در داخل کشور هر روز که فرصتی گیر میآورد از ناترازی ها و کمبودها و نمی شودها می گوید و چراغ سبز را برای مذاکره با امریکا و روشن می کند..
▪️در این ميان گروهی از سیاست بازان هم ماشین ملت را پشت چراغ قرمزِ ناتوانی ها و ناکارآمدی ها نگه می دارند تا صدای بوق ملت دربیاید و اینچنین مردم را نوید می دهند که بزودی چهاراه وفاق با حضور کارشناسان خبره باز خواهد شد.
▪️عده ای از صاحبان ثروت و قدرت و روشنفکران غربگرا هم به اسم دفاع از ملت با شانتاژ رسانه ای، شو سیاسی به راه می اندازند و با استخدام اوباش های خودفروخته، هوچی گری به راه می اندازند که تنها راه حل مشکلات مذاکره و گفتگو با کدخداست.
اینان چنان در این دماگوژیسم و آنارشیسم سیاسی بر طبل مذاکره می کوبند و با تحریک هیجانات سر و صدا به راه می اندازند که کسی به صدای صوت پلیس گوش ندهد و بر هشدارهای او کسی توجه نکند تا دوباره در همان سوراخ بی تدبیری گزیده شوند
▪️این تراژدی غم انگیز،دقیقا مانند داستان ملانصرالدین و زنش است که می خواهند با تلاش در داخل و خارج، منتظر موفقیت باشند
با این تفاوت که اگر ملانصرالدین یکبار داستان برجام را تجربه می کرد دیگر وارد بازار بده و بستان حماقت می شد
(( و ای کاش آنقدر که اصرار به روشن کردن چراغ سبز برای خارج داریم، چراغ سبز را در داخل روشن می کردیم و مردم را پشت چراغ قرمز بی تدبیری گرفتار نمی کردیم))
🚨 یک معلم