ژانوس سیاست
این قسمت: روح تئوکراسی در کالبد دموکراسی
دموکراسی، مکتب و ایده سیاسی که می خواست زیر سایه پرچمِ آزادی ،برابری و برادری را برای بشریت به ارمغان آورد.مکتبی که می خواست پس از سالهادست و پازدنِ غرب به استبدادِ پادشاهان و سلاطین پایان دهد و نقطه آغازینی شود برای عصر روشنگری.
شایدآن روزکه قطارِدموکراسی بوق آزادی خواهی را سرمی دادو بسیاری ازمسافران به شوق رسیدن به شهر آرزوها بر آن سوار شدند،باورشان نمی شد که روزی این قطار پس از بستن گذرگاهها از ریل خارج خواهد شد و خود دراستبدادی دیگر خواهد افتاد.
گویی در نظام دموکراسی، پادشاهان دوباره بر اریکه قدرت نشسته اند اما این بار به نام مردم.
گویی لیبرالیسم تنها بهانه ای شد برای مشروع خواندن سردمداران ثروت و قدرت( الیگارشیسم) چرا که پرچمداران دموکراسی همان خوی برتری طلبی و استبداد( تئوکراسی) را از شاهان (استبداد کهن) به ارث برده اند و جهان را وارداستبدادِی نو کرده اند.
چرا که جنایت ها و فجایعی که علیه بشریت و انسانیت درتاریخ مدرنیته به نام دموکراسی و لیبرالیسم صورت گرفت، در طول تاریخ استعمار کهنه اینچنین روی نداد.
در عصر مدرنیته باهمه پیشرفت ها و نوآوری ها، هرچند بشر توانست به اوج آسمان ها و اعماق دریاها برود اما نتوانست روی زمین به خوبی راه گام بردارد.
شاید آن روز که مسافران دموکراسی بر این ارابه سوارمی شدند،نمی پنداشتند بزودی باید در ایستگاه پشیمانی پیاده شوند.
شاید اگر آن روز که ایده پردازان دموکراسی و لیبرالیسم می دانستند، قدرت معرکه هوس بازی اهل ثروت وقدرت خواهدشدواین ژانوس دوچهره به نامِ آزادی جهان را در اسارت بردگی می برد، از گفتن ایده خود پشیمان می شدند.
پایانِ دموکراسی،به معنای مرگ مکاتب بشری است چرا که تاریخ پس از تجربه های نافرجام جهان بینی مادی( اومانیسم) هیچ راهی برای سعادت ندارد جزء پیوستن به اندیشه های الهی.
عطاران _یک معلم