🟢
داستان نشانه ظ 🔰
#نشانه_ظ
یکی بود یکی نبود توی شهرک الفبا مهمونی بود . مهمونی خونه ی آقای ط آخه یکی از فامیل های آقای ط امروز از راه دوری می رسید.
آقای ط هم خونش رو برای آمدن مهمون عزیزش آماده کرده بود و تمام نشانه های شهرک الفبا از بالای شهر وپایین شهر رو دعوت کرده بود.🎉
همه برای آمدن این مهمان عزیز لحظه شماری می کردند.
چند ساعتی گذشت اما خبری از مهمان نشد دیگه همه نگران شده بودند .
بابا الفبا که از همه دانا تر بود(همون نشانه آ) . به نشانه ها گفت باید همه بریم نزدیک دروازه ی شهر ومنتظر بمونیم .
همه ی نشانه ها قبول کردند . وروجک شهرک الفبا از همه جلوتر رفت .بچه ها می دونید کی رو می گم وروجک ؟؟
بله گل های نازنینم ُ استثنا که همیشه درحال بازیگوشی بود.
ُ استثنا که جلوتر رفته نزدیک دروازه یکی رو دید که روی زمین افتاده زودی برگشت و به نشانه ها خبر داد .
همه ی نشانه ها سریع خودشون رو رسوندند کسی اون رونمی شناخت اما نشانه ط دوید وگفت این که مهمان عزیزه منه چرا افتاده .😱
ادامه دارد...